محمد بن منور
»
اسرار التوحید
»
باب دوم - در وسط حالت شیخ
»
فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
»
حکایت شمارهٔ ۹۲
در آن وقت کی شیخ قدس اللّه روحه العزیز بنشابور بود، به حمام شد، درویشی او را خدمت میکرد و دست بر بازوی شیخ مینهاد و شوخ از پشت شیخ بر بازو جمع میکرد چنانک رسم ایشانست تا آنکس ببیند در میان این خدمت از شیخ سؤال کرد کی ای شیخ جوامردی چیست؟ شیخ گفت آنکه شوخ مرد پیش روی او نیاری. حاضران انصاف بدارند کی کسی درین معنی بهتر ازین سخنی نگفته است.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.