محمد بن منور
»
اسرار التوحید
»
باب دوم - در وسط حالت شیخ
»
فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
»
حکایت شمارهٔ ۸۴
روزی شیخ قدس اللّه روحه العزیز در نشابور بتعزیتی میرفت، معرفان پیش شیخ آمدند و خواستند کی شیخ را تعریفی کنند چنانک رسم ایشان بود. چون شیخ را بدیدند فرو ماندند، ندانستند کی چه گویند از مریدان شیخ پرسیدند که شیخ را چه لقب گوییم؟ شیخ را معلوم شد کی چه گویند، ایشان را گفت در روید و آواز دهید کی: هیچ کس بن هیچ کس را راه دهید! همۀ بزرگان بشنیدند، سربرآوردند، شیخ را دیدند کی میآمد و همه را وقت خوش شد و بگریستند.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: روزی شیخ قدس الله روحه العزیز در نشابور به تعزیت میرفت. معرفان خواستند او را تعریف کنند، اما هنگامی که شیخ را دیدند، از گفتن قاصر ماندند. از مریدان شیخ پرسیدند که چه لقبی به او بدهند. شیخ متوجه شد و به آنها گفت که هیچ کس نیازی به تعریف کردن از دیگری ندارد. در این هنگام بزرگان به حضور او آمدند و از دیدنش خوشحال شدند و اشک ریختند.
هوش مصنوعی: روزی شیخی در نشابور به مراسم عزاداری میرفت. عدهای از معرفان به دیدارش آمدند و خواستند او را تحسین کنند، همانطور که معمولشان بود. اما وقتی شیخ را دیدند، نتوانستند چیزی بگویند و از مریدانش پرسیدند که چه لقبی برای او مناسب است. شیخ متوجه شد که آنان دچار تردید شدهاند و به آنها گفت بروند و اعلام کنند که هیچ کس نباید هیچ کس را در مسیر راه بیندازند. وقتی بزرگان این را شنیدند، سرشان را بالا آوردند و شیخ را دیدند که میآید. این باعث خوشحالی همگان شد و اشک از چشمانشان جاری شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.