میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۷۱ عشق چو توئی کجا توان پنهان داشت یا بر دل خود فراق تو آسان داشت گویند بدار دست از او تا برهی تو جان منی دست ز جان نتوان داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر میگوید که عشق کسی مانند تو قابل پنهان کردن نیست و نمیتوان به راحتی از فراق او دل کند. مردم میگویند که باید از او دوری کرد تا راحتتر شویم، اما تو برای من مانند جان هستی و نمیتوان از تو دست کشید.
هوش مصنوعی: عشق مانند تو جایی برای پنهان کردن نیست و نمیتوان فاصلهای از تو را به راحتی تحمل کرد.
هوش مصنوعی: میگویند از او دست بردار تا نجات یابی، اما میدانم که تو جان منی و نمیتوان از جان دست کشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر زخم جفایی که فلک پنهان داشت
زد بر دل ما از قضا فرمان داشت
ای دور فلک دست فرو هل که به صبر
با زخم تو پای بیش ازین نتوان داشت
اول دل من، عشق رخت در جان داشت
چون پیدا شد مینتوان پنهان داشت
آن رفت که در دیده همی گشتم اشک
کامروز به زور باز مینتوان داشت
آنکس که چو شمع آتش اندر جان داشت
شد معتکف مسجد و رخ پنهان داشت
عید آمد و قندیل صفت در محراب
او را بسه زنجیر مگه نتوان داشت
دیشب دل من خیال تو مهمان داشت
بر خوان تکلف جگری بریان داشت
از آب دو دیده شربتی پیش آورد
بیچاره خجل گشت ولیکن آن داشت
آن ترک پریچهره که قصد جان داشت
مانند پری چهره زمن پنهان داشت
گفتم دهن تنگ تو گوئی هیچست
گفتا که ز ما هیچ طمع نتوان داشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.