گنجور

 
میرداماد

نفس نبی باب مدینه ی علوم

در کف او آهن مریخ موم

سید ابرار و شه اتقیا

سرور و سرخیل همه اصفیا

خازن سبحانی تنزیل وحی

عالم ربانی تأویل وحی

داغ کش نافه او مشگ ناب

جزیه ده سایه او آفتاب

فذلکه عالم و باب وجود

سوره توحید و کتاب وجود

حامل دین غیبته علم خدا

عقل دهم کرده بر او اقتدا

خاک درش تاج سر سروران

آب کفش کوثر دین پروران

راست به بازوش همی پشت دین

لاغر ازو پهلوی کفر اینچنین

اوست که در ظلمت سمت جهات

کعبه نور است و سفینه ی نجات

کفر بر آویخته دینش ز دار

بر در او شرک همی سنگسار

گردن او گوش نه در بیعت است

عروه کفر وعلم شقوت است

جبهه او گوش نه خاک ره است

تیه ضلالیست که در لهله است

نسل نبی زایچه صلب اوست

خیل سعادت همه در طلب اوست

تا که شده کنیت او بوتراب

نه فلک از جوی زمین خورده آب

صورت اشراق چو از خاک اوست

در ره معنی سگ چالاک اوست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode