گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم عزیز شهدت الافواه بآلائه. و نطقت الالسن بنعمائه، و تلاشت القلوب عند جلال سلطانه و عزّ سنائه. و فنیت الارواح و بلیت الاشباح شوقا الی لقائه. فلا ذرّة من الموجودات فی ارضه و سمائه، الّا و هی تشهد بجمال صفاته و جلال اسمائه، کلّ عزیز عزّ فبادنائه، و کلّ ذلیل ذلّ فباقصائه.

الخلق عرضة تسخیره بین ابقائه و افنائه و اسعاده و اشقائه، فلا وصل و لا هجر و لا خیر و لا شرّ و لا حلو و لا مرّ و لا ایمان و لا کفر و لا طیّ و لا نشر، الّا بارادته و مشیّته و قضائه، «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی‌ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ».

ای راه طلب حقیقت! چه راهی که قدمهای دوستان در تو واله شد؟! ای آتش محبّت حقّ! چه آتشی که جانهای عزیزان ترا هیزم شد؟! ای قبله «بِسْمِ اللَّهِ»! چه قبله‌ای که هر که روی در تو آورد دمار از جان و روانش برآوردی. آن کدام دلست که آتش خانه حسرت تو نیست؟! آن کدام جانست که در مخلب باز قهر تو نیست؟

گفتم که: چو زیرم و بدست تو اسیر

بنواز مرا، مزن تو ای بدر منیر

گفتا که: ز زخم من تو آزار مگیر

در زخمه بود همه نوازیدن زیر

عزیز جانی باید که او را بر اسرار «بِسْمِ اللَّهِ» اشرافی دهند، یک شظیة از حقیقت این نام بر کنگره طور تجلّی کرد طبق طبق از وی میشکافت، و از هم فرو میریخت، تا در عالم ذرّه ذرّه گشت، گفتا: پادشاها اگر سنگ سیاه طاقت این نام داشتی خود در بدو وجود امانت قبول کردی. آری کوه با صلابت بر نتافت و طاقت نداشت و دلهای ضعفای این امّت برتافت و قبول کرد. ای جوانمرد! نه آن دلها میگویم که کلیسیای شرک و شهوت بود، دلهای بارگیران حضرت سلطان می‌گویم، و بار گیر سلطان کسی بود که در همه اوقات و حالات اگر غرقه لطف و عطا بود یا خسته تیر بلا، باز گشت وی جز با حضرت ربوبیّت نبود، همه او را داند، همه او را خواند، قصّه نیاز خود بدو بردارد، از هواجس و وساوس استعاذت بوی کند، اینست که ربّ العالمین می‌گوید: قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ای أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ ای محمد! بندگانم را بگو تا چون از شرّ دیو و مردم فریاد خواهند، بمن خواهند، و با درگاه من گریزند که جز درگاه من ایشان را پناه نیست، و خستگی ایشان را مرهم جز از فضل ما نیست. هر جا که در عالم درویشی است خسته جرمی، درمانده در دست خصمی، ما مولای اوئیم هر جا که خراب عمری است، مفلس روزگاری، ما خریدار اوایم هر جا که سوخته‌ای است، بیخودی، لاف زننده‌ای، بی خبری، ما شادی جان‌ اوایم هر جا که زارنده ایست از خجلی، سر فرو گذارنده‌ای از بی کسی، ما برهان اوئیم.

نعت ما چیست؟ فرش فضل بباد افکندن، در تربت افلاس تخم بر پراکندن، در بادیه بیخودی جوی جود کندن، بر لب جوی احسان باغ دوستی کشتن! سه جایگاه درین سوره خود را جلّ جلاله ببندگان اضافت کرد، و نام خود فرانام ایشان پیوست. گفت: بِرَبِّ النَّاسِ مَلِکِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ دارنده و پروراننده شما منم، پادشاه و کاردان و کارساز شما منم، خداوند رهنمای دلگشای شما منم. گاه گوید جلّ جلاله: شمائید بندگان من، گاه گوید: منم خداوند شما. چه کرامت است بندگان را بزرگوارتر از آن که خود گوید بجلال عزّ خویش که: شما آن من‌اید و من آن شما!! بنده چون بدین مقام رسید و قدم برین بساط قرب نهاد، توفیق موافق و سعادت مساعد او گردد، دست اغیار از او کوتاه شود، وسواس خنّاس از شعاع شمع شوق او بگریزد، سلطان محبّت در سرای خاصّ او نزول کند. آثار و انوار لطف اللَّه بر حال او ظاهر شود تا هر که در نگرد، داند که نواخته فضل اوست و افروخته لطف او.

فصل

روی ابو هریرة: قال: قال رسول اللَّه (ص): «اعربوا القرآن و التمسوا غرائبه، فانّ اللَّه یحبّ ان یعرب».

و قال اللَّه عزّ و جلّ: وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً یعنی: تفسیر القرآن. و قال مجاهد: احبّ الخلق الی اللَّه اعلمهم بما انزل. و قال ابن عباس: تفسیر القرآن علی اربعة اوجه: تفسیر یعلمه العلماء، و تفسیر تعرفه العرب، و تفسیر لا یعذر احد بجهالته، یعنی: من الحلال و الحرام، و تفسیر لا یعلم تأویله الّا اللَّه، من ادّعی علمه فهو کذّاب. مفسّر دیگرست و حاکی تفسیر دیگر، نه هر که حکایت کند از گفت مفسّران او را رسد که خود تفسیر کند. خلافست میان علما که هر عالمی را رسد که قرآن را تفسیر کند بذات خویش یا نه؟ قومی گفتند: هیچ کس را نرسد و اگر چه فائق و فاضل بود و احکام و ادلّه شناسد، و اخبار و آثار داند بلکه از تفسیر آن باید گفت که از رسول خدا (ص) حکایت کردند، یا از صحابه که در نزول قرآن حاضر بودند، یا از تابعین که از صحابه شنیدند و گرفتند و حجّت این قوم آنست که مصطفی (ص) گفت: «من فسّر القرآن برأیه فاصاب فقد اخطأ».

و قومی گفتند: هر که ادبی دارد وسیع و فضلی تمام، او را رسد که قرآن تفسیر کند، و حجّت ایشان اینست که ربّ العزّة گفت: کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ امّا محقّقان گفتند: این هر دو مذهب سر بغلوّ و تقصیر باز می‌نهد، هر که بر منقول مجرّد اقتصار کند فقد ترک کثیرا ممّا یحتاج الیه. و هر که جائز دارد هر کسی را که در علم تفسیر خوض کند فقد عرّضه للتّخلیط و لم یعتبر حقیقة قوله: لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ. پس کسی را رسد که در تفسیر خوض کند که او را ده علم حاصل بود. علم لغت و علم اشتقاق و علم نحو و علم قراءت و علم سیر و علم حدیث و علم اصول فقه و علم احکام و علم معامله و علم موهبت. چون این ده علم حاصل شد، از آن بیرون شد که: «فسّر القرآن برأیه»، پس او را رسد که قرآن را تفسیر کند. اگر کسی‌ سؤال کند و گوید: چه حکمت است که قرآن بعضی محکم آمد و بعضی متشابه؟ اگر همه محکم بودی مؤنت نظر کفایت بودی و خطا و زلّت در نظر و اندیشه نیفتادی؟ جواب آنست که: این بآن ماند که کسی گوید: چرا ربّ العزّة نعیم این جهان که بما داد نه بی مؤنت و بی مشقّت دادی تا نعمت وی هنی‌ء بودی و عطاء وی بی رنج بودی! گویند: این از حکمت خالی نیست. حقّ تعالی که آدمی را آفرید او را بفکرت و تمییز مخصوص کرد که هیچ آفریده دیگر را این دو خصلت نیست. و آدمی را باین دو خصلت مشرّف و مکرّم گردانید، گفت: وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی‌ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا و باین تشریف و تکریم شایسته خلافت زمین کرد چنان که حقّ تعالی گفت: وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ.

و همچنین آدمی را صفاتی داد که خود جلّ جلاله بدان موصوفست و مسمّی. چون علم و حکمت و حلم. پس چون او را باین دو خصلت فکر و رویّت مخصوص کرد، هر چه بوی داد از درجه کمال قاصر داد، تا بفکرت و رویّت خود آن را تمام گرداند و فائده آن فکرت و رویّت پدید آید و مستحقّ ثواب گردد. و این علی الخصوص در حقّ آدمی است. و حقّ جلّ جلاله از آن منزّه و مقدّس. و مثال این مأکولات و مشروباتست که اصول اغذیه از بهر ما بیافرید. و آن گه بفضل خود ما را تمییز و هدایت داد تا از آن اصول و مفردات مرکّبات سازیم، چنان که خواهیم و بدان حاجت بود، و اللَّه اعلم.

فصل فی بیان عدد سور القرآن و حروفه و کلماته و بیان ما فیها من الخلاف و الاختلاف.

عبد اللَّه مسعود گفت: جمله سورتهای قرآن صد و دوازده است، از بهر آنکه قُلْ أَعُوذُ دوگانه از جمله سور نشمرد و در مصحف خویش ننوشت. گفتا: کلام ربّ العالمین است، قدیم نامخلوق، از آسمان منزل، هم چنان که گفت جلّ جلاله: «قسمت الصّلاة بینی و بین عبدی نصفین». و قال تعالی: اعددت لعبادی الصالحین مالا عین رأت‌ و قال تعالی: انا اغنی الشرکاء عن الشرک. و بسبب آنکه رسول خدا (ص) باین دو سوره رقیه بسیار کردی، بر وی مشتبه شد که از قرآن است یا نه از قرآن، و آن گه در مصحف ننوشت. مجاهد گفت: سورتهای قرآن صد و شانزده است، زیرا که وی دو سوره قنوت از قرآن شمرد: یکی: «اللّهم انّا نستعینک» الی قوله: «من یفجرک»، دیگر: «اللّهم ایّاک نعبد» الی قوله: «ملحق». زید ثابت گفت: سورتهای قرآن صد و چهارده‌اند و قول درست اینست و جمهور صحابه برین مذهب‌اند. و در مصحف امام که علماء اسلام بر آن متّفق‌اند، همچنین است. ازین صد و چهارده سوره هشتاد و چهار مکیّات‌اند و سی سوره مدنیّات، و در بعضی از آن اختلاف علما است، و در تفسیر شرح آن بجای خویش گفته‌ایم.

و گفته‌اند: اوّل سوره که به مکّه فرو آمد: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ است و آخر سوره که به مکّه‌ فرو آمد: سوره «العنکبوت» و اوّل سوره که به مدینه فرو آمد: وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ است، و آخر سوره که به مدینه فرو آمد: براءة و اوّل سوره که رسول خدا (ص) در انجمن قریش آشکار کرد سوره وَ النَّجْمِ إِذا هَوی‌.

و قال حمید الاعرج: حسبت القرآن بالحروف فوجدت النّصف عند قوله فی سورة «الکهف». قال: إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً الّذی بعده وَ کَیْفَ تَصْبِرُ. و قال غیره من المتقدّمین: وجدت النّصف عند قوله: وَ لْیَتَلَطَّفْ فاللّام فی النّصف الاوّل و الطّاء و الفاء فی النّصف الثّانی. و قال جماعة من القرّاء: النّصف عند قوله: لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً.

امّا عدد آیات قرآن بر عداد کوفیان، و هو العدد المنسوب الی علی بن ابی طالب (ع)، شش هزار و دویست و سی و شش آیت و بر عدد بصریان شش هزار و دویست و چهار آیت، و بر قول جمهور اهل علم شش هزار و ششصد و شصت و شش آیت.

و در کلمات قرآن علماء مختلف‌اند و اختیار قول عطاء بن یسار است: هفتاد و هفت هزار و چهار صد و سی و نه کلمه. و در حروف اختلافست. ابن عباس گفت: سیصد هزار و بیست و سه هزار و ششصد و هفتاد و یک حرف. مجاهد گفت: سیصد هزار و بیست و یک هزار و صد و بیست حرف. عبد اللَّه مسعود گفت: سیصد هزار و بیست و دو هزار و ششصد و هفتاد حرف. قال: و لتالی القرآن بکلّ حرف عشر حسنات.

جماعتی اهل تفسیر حروف قرآن از الف تا یا بر شمرده‌اند. گفتند: عدد الف، چهل و هشت هزار و هشتصد و هفتاد و دو است.

عدد با یازده هزار و چهار صد و بیست و هشت است.

عدد شین دو هزار و دویست و پنجاه و سه است.

عدد تا ده هزار و صد و نود و نه است.

عدد صاد دو هزار و سیزده است.

عدد ثا هزار و دویست و هفتاد و شش است.

عدد ضاد هزار و ششصد و هفده است.

عدد جیم سه هزار و دویست و هفتاد و سه است.

عدد طا هزار و دویست و هفتاد و چهار است.

عدد حا سه هزار و نهصد و نود و سه است.

عدد ظا هشتصد و چهل و دو است.

عدد خا دو هزار و چهار صد و شانزده است.

عدد عین نه هزار و دویست و بیست است.

عدد دال پنج هزار و ششصد و چهل و دو است.

عدد غین دو هزار و دویست و هشت است.

عدد ذال چهار هزار و ششصد و نود و هفت است.

عدد فا هشت هزار و چهار صد و نود و نه است.

عدد را یازده هزار و هفصد و نود و سه است.

عدد قاف شش هزار و هشتصد و سیزده است.

عدد زای هزار و پانصد و نود است.

عدد کاف نه هزار و پانصد است.

عدد سین پنج هزار و هشتصد و نود و یک است.

عدد لام سی هزار و چهار صد و سی و دو است.

عدد میم بیست و شش هزار و صد و سی و پنج است.

عدد نون بیست و شش هزار و پانصد و شصت است.

عدد واو بیست و پنج هزار و پانصد و سی و شش است.

عدد ها هفده هزار و هفتاد است.

عدد لام الف چهار هزار و هفصد و بیست است.

عدد یا بیست و پنج هزار و نهصد و نوزده است.

در هر حرفی ارادتی، در هر کلمتی اشارتی، در هر آیتی زیادتی، در هر سورتی سعادتی، در هر حرفی بدایتی، در هر کلمتی هدایتی، در هر آیتی رعایتی، در هر سورتی سرایتی، در هر الفی آلایی، در هر بایی بهایی، در هر تایی تحفه‌ای، در هر ثائی ثوابی، در هر جیمی جزائی، در هر حائی حیاتی، در هر خائی خیالی، در هر دالی دوائی، در هر ذالی ذوقی، در هر رائی راحتی، در هر زایی زیادتی، در هر سینی سنایی، در هر شینی شعاعی، در هر صادی صفایی، در هر ضادی ضیائی، در هر طائی طهارتی، در هر ظایی ظرافتی، در هر عینی عنایتی، در هر غینی غبنی، در هر فایی فایدتی، در هر قافی قربتی، در هر کافی کرامتی، در هر لامی لوائی، در هر میمی منایی، در هر نونی نوری، در هر واوی ولایی، در هر هایی هوایی، در هر لام الفی الفی و لطفی، در هر یائی یمنی. که داند لطائف قرآن؟ که دریابد عجائب قرآن؟!! اگر مردی بصفاء اعتقاد و یقین درست قرآن بر کوه خواند، از بیخ بر آید! مصطفی (ص) گفت: «و الّذی نفسی بیده لو انّ رجلا موقنا قراه علی جبل لزال».

قرآن آموز را حساب نبود. قرآن دان را حجاب نبود، قرآن خوان را عذاب نبود.

هر که دست در قرآن زد، دست در عروه وثقی زد، و هر که دست در عروه وثقی زد، کار وی بعلی است، تماشاگاه وی بستان عزّت مولی است، و از حضرت عزّت او را باسم سعادت نداست! مصطفی (ص) گفت: «انّ للَّه عزّ و جلّ اهلین من النّاس». قالوا: یا رسول اللَّه من اهل اللَّه؟ قال: «اهل القرآن هم اهل اللَّه عزّ و جلّ».

کسان اللَّه و خاصگیان او خوانندگان قرآن‌اند، دانایان به قرآن‌اند، معتقدان در قرآن‌اند. چون خواهی که باللّه تقرّب کنی، هم بکلام او کن، که کلام او هم ازوست. منه بدأ و الیه یعود، قرآن اصل ایمانست، و اساس معرفت قرآن برهان نبوّت است و معنی رسالت.

قرآن منشور هدایت است، و قانون حکمت. قرآن نامه تذکرت است، و صحیفه رحمت. قرآن شاهد حقّ است و مایه حقیقت. قرآن بیان جلال الوهیّت است، و نشان جمال ربوبیّت. هر کرا قرآن انیس است، اللَّه او را جلیس است. هر کرا قرآن رفیق است، قرینش توفیق است. هر کرا قرآن امام است، مقرّش دار السّلام است.

قال النّبی (ص): «انّکم لن ترجعوا الی اللَّه بشی‌ء احبّ الیه من شی‌ء خرج». یعنی: القرآن. و قال (ص): «خیرکم من تعلّم القرآن و علّمه». و عن ابی شریح الخزاعی قال: خرج علینا رسول اللَّه فقال: «ابشروا ابشروا أ لیس تشهدون ان لا اله الّا اللَّه و انّی رسول اللَّه»؟ قالوا: بلی. قال: «فانّ هذا القرآن سبب طرفه بید اللَّه و طرفه بایدیکم، فتمسّکوا به فانّکم لن تهلکوا و لن تضلّوا بعده ابدا». و عن ابی هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «أ یحبّ احدکم اذا رجع الی اهله ان یجد فیه ثلاث خلفات عظام سمان»؟ قلنا: نعم. قال: «فثلاث آیات یقرأ بهنّ احدکم فی صلوته خیر له من ثلاث خلفات عظام سمان»! و عن علی (ع) عن النّبی (ص) قال: «من قرأ القرآن فاستظهره فاحلّ حلاله و حرّم حرامه ادخله اللَّه الجنّة و شفّعه فی عشرة من اهل بیته کلّهم قد وجبت له النّار». و قال (ص): «لو کان القرآن فی اهاب ما مسّه النّار». و قال: «اقرؤا القرآن فانّه یأتی یوم القیامة شفیعا لاصحابه». و قال (ص): «نزل القرآن علی خمسة اوجه: حلال و حرام و محکم و متشابه و امثال. فاحلّوا الحلال و حرّموا الحرام، و اعملوا بالمحکم و آمنوا بالمتشابه و اعتبروا بالامثال».

فصل

بدانکه اصحاب رسول (ص)، ایشان که در تفسیر قرآن سخن گفته‌اند، معروف چهار کس‌اند: علی بن ابی طالب (ع) و ابن عباس و ابن مسعود و ابیّ بن کعب. و علی (ع) در علم تفسیر از همه فائق و فاضلتر بود، پس ابن عباس. قال ابن عباس: علی (ع) علّم علما علّمه رسول اللَّه (ص) و رسول اللَّه (ص) علّمه اللَّه عزّ و جلّ فعلم النّبی (ص) من علم اللَّه و علم علی (ع) من علم النّبی (ص) و علمی من علم علی (ع). و ما علمی و علم اصحاب محمد (ص) فی علم علی (ع) الّا کقطرة فی بحر! ابن عباس گفت: شبی از شبها علی (ع) مرا گفت: «چون نماز خفتن گزارده باشی، نزدیک من حاضر شو، تا ترا فایده‌ای دهم». گفتا: و کانت لیلة مقمرة شبی سخت روشن بود، از نور ماهتاب. علی (ع) گفت: «یا بن عباس ما تفسیر الالف من «الحمد»؟

تفسیر الف «الحمد» چیست»؟ گفتم: تو به دانی ای علی! پس در سخن آمد و یک ساعت از ساعات شب در تفسیر الف «الحمد» سخن گفت. آن گه گفت: «فما تفسیر اللّام من «الحمد»؟

جواب همان دادم. و یک ساعت دیگر در تفسیر حرف لام سخن گفت. پس در حا هم چنان، و در میم هم چنان، و در دال هم چنان. چون از تفسیر این حروف فارغ گشت، برق عمود الفجر صبح صادق از مشرق سر بر می‌زد. ازینجا گفت علی (ع): «لو شئت لاوقرت سبعین بعیرا من تفسیر سورة الفاتحة».

ابن عباس گفت: علم خود در جنب علم علی (ع) چنان دیدم کالغدیر الصّغیر فی البحر. و ابن عباس در علم تفسیر چنان بود که علی (ع) گفت: «کانّه ینظر الی الغیب من وراء ستر رقیق من جودة رأیه و کثرة اصابته».

عمر خطّاب گفت: من کان سائلا عن شی‌ء من القرآن فلیسأل عبد اللَّه بن عباس فانّه حبر القرآن. و عمر خطّاب هر گه که چیزی بر وی مشکل شدی ابن عباس را گفتی: غصّ یا غوّاص، ای اشر برأیک.

سعید بن جبیر گفت: ساعتی بنزدیک ابن عباس نشسته بودم، جماعتی اهل تفسیر آمدند و مشکلهای تفسیر از وی پرسیدند، همه را بصواب جواب داد. قومی قرّایان و مقریان آمدند و از وی مشکلهای قراءت پرسیدند، جواب داد. قومی اعراب آمدند و از حلال و حرام پرسیدند، جواب داد. قومی از لغت عرب پرسیدند، جواب داد. قومی شعرا آمدند و مشکلات شعر پرسیدند، جواب داد. سعید جبیر گفت: من برخاستم و بوسه بر سر وی نهادم و گفتم: یا بن عمّ رسول اللَّه (ص) ما علی الارض اعلم منک! فتبسّم.

و این علم وی از آن بود که چون از مادر در وجود آمد، عباس او را در خرقه‌ای پیچید و پیش مصطفی (ص) آورد و رسول او را بر کنار خویش نشاند، و بانگشت مبارک خویش خیوی خود در دهن وی نهاد و بمالید، و دست بسر وی فرو آورد و گفت: «اللّهم علّمه التّأویل و التّنزیل و فقّهه فی الدّین و اجعله من عبادک الصّالحین و اجعله امام المتّقین». آن گه رسول خدا (ص) با عباس نگریست، گفت: «یا عمّاه، عن قلیل تراه فقیه امّتی و المؤدّی الیها تأویل التّنزیل»

و یروی انّ ابن عباس اذا جلس للتّفسیر بدأ فی مجلسه بالقرآن ثمّ بالتّفسیر و ثمّ بالحدیث. و قال: یا ایّها النّاس انّ اللَّه عزّ و جلّ بعث محمدا (ص) و انزل علیه القرآن و فرض علیه الفرائض و امره ان یعلّم امّته، فبلغ رسالته و نصح لامّته و علمهم ما لم یکونوا یعلمون و بیّن لهم ما یجهلون. قال اللَّه تعالی: وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ.

«وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا» پایان کتاب کشف الاسرار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode