گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند جهاندار دشمن پرور ببخشایندگی، دوست بخشای بمهربانی.

ن وَ الْقَلَمِ بدوات و قلم وَ ما یَسْطُرُونَ (۱) و بآنچه آسمانیان و زمینیان نویسند.

ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ (۲) تو با آن نیکویی که از خداوند تو است با تو، دیوانه نیستی.

وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ (۳) و تراست مزدی ناکاست هرگز.

فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ (۵) آری تو بینی و ایشان بینند.

وَ إِنَّکَ لَعَلی‌ خُلُقٍ عَظِیمٍ (۴) و تو بر خویی بزرگواری.

بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ (۶) که دیوانه و فتنه رسیده از شما کیست.

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ خداوند تو است که او داناست. بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ بهر که گمشده از راه او. وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (۷) و او داناست بایشان که راه یافتگان‌اند بحقّ.

فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ (۸) نگر دروغ زن گران را فرمان نبری.

وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ (۹) دوست میدارند که تو فرا ایشان گرایی بچیزی، تا فرا تو گرایند.

وَ لا تُطِعْ فرمان مبر کُلَّ حَلَّافٍ ازین هر سوگند دروغ خواره مَهِینٍ (۱۰) خوار فرا داشته‌ای.

هَمَّازٍ مردم نکوهی مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ (۱۱) سخن چینی.

مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ از نیکی باز داری. مُعْتَدٍ گزاف‌کاری، گزاف گویی، ناسازگاری أَثِیمٍ (۱۲) پلیدگاری.

عُتُلٍّ درشت خویی. بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ (۱۳) با آن همه نادرست اصلی بدنامی.

أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنِینَ (۱۴) از بهر آنکه کسی با مال بود و پسران.

إِذا تُتْلی‌ عَلَیْهِ آیاتُنا چون سخن ما برو خوانند قالَ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۱۵) گوید: که این افسانه پیشینیان است.

سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ (۱۶) آری فردا او را نشانی کنیم بر روی.

إِنَّا بَلَوْناهُمْ بیازمودیم ما ایشان را کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ چنان که بیازمودیم خداوندان آن بستان را إِذْ أَقْسَمُوا آن گه که سوگند خوردند همگان لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحِینَ (۱۷) که آن میوه خرما و انگور ببرند و با زرع بهم کنند سحرگاهان نزدیک بام.

وَ لا یَسْتَثْنُونَ (۱۸) و نگفتند که: اگر خدای خواهد!

فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ گرد آن بستان ایشان گشت بشب گردنده‌ای و بآن رسید رسنده‌ای از عذاب خداوند تو، وَ هُمْ نائِمُونَ (۱۹) و ایشان در خواب.

فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ (۲۰) آن بستان زمینی گشت چون شب سیاه درو نه نبات نه آب.

فَتَنادَوْا مُصْبِحِینَ (۲۱) یکدیگر را آواز دادند نزدیک بام.

أَنِ اغْدُوا عَلی‌ حَرْثِکُمْ خیزید از خواب، بامداد کنید بر حرث خویش، إِنْ کُنْتُمْ صارِمِینَ (۲۲) اگر می‌چیدن خواهید.

فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ (۲۳) با هم راز میکردند در راه و میگفتند: أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکِینٌ (۲۴) میکوشید که هیچ درویش امروز بر شما در آن بستان در نیاید.

وَ غَدَوْا عَلی‌ حَرْدٍ قادِرِینَ (۲۵) بامداد کردند بر آهنگ بد، چون نزدیک بستان آمدند و درویش ندیدند گفتند: که: دست یافتیم!

فَلَمَّا رَأَوْها چون آن بستان را دیدند. قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ (۲۶) گفتند: ما راه گم کردیم.

بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (۲۷)، بلکه از نعمت بی بهره ماندیم.

قالَ أَوْسَطُهُمْ. بهینه برادران ایشان گفت: أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ نمی‌گفتم شما را لَوْ لا تُسَبِّحُونَ (۲۸) چرا خدای را پاک نشناسید، ؟

قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا گفتند: خداوند ما پاکست از ستمکاری إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ (۲۹) ما ستمکارانیم.

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی‌ بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ (۳۰) روی فرا یکدیگر کردند بسرزنش کردن.

قالُوا یا وَیْلَنا گفتند: ای ویل و درد زدی بر ما إِنَّا کُنَّا طاغِینَ (۳۱) ما فرمانبرداری بگذاشتیم و از اندازه خود در گذشتیم.

عَسی‌ رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها امید داریم که مگر اللَّه ما را بدل دهد به از آن إِنَّا إِلی‌ رَبِّنا راغِبُونَ (۳۲) ما بنیاز و حاجت خواست با خداوند خود میگردیم.

کَذلِکَ الْعَذابُ چنین بود عذاب. وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ و عذاب آخرت مه است او را که در رستاخیز عذاب کنند لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۳۳) اگر مردمان دانندی.

إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ پرهیزگاران را از شرک عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ (۳۴) بنزدیک خداوند ایشان بهشتهای با ناز و زیدست.

أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ (۳۵) ما مسلمانان را چون کافران کنیم؟.

ما لَکُمْ چه رسید شما را؟ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (۳۶) این چیست که می‌گویید و چه حکم است که میکنید؟

أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ (۳۷) یا شما را نامه‌ای است از آسمان که اندرو همی خوانید.

إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَما تَخَیَّرُونَ (۳۸) که هست شما را در آن نامه آنچه حکم کنید.

أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ یا شما را سوگند انست و پیمان بر ما بوجوب رسیده إِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ تا روز قیامت إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ (۳۹) که شما راست آنچه شما حکم کنید.

سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعِیمٌ پرس ایشان را تا کیست ازیشان که بدرست کردن آن سوگند میانجی است؟

أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ یا ایشان انبازان دارند با من، یا انبازان میدانند مرا فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ گوی ایشان را تا انبازان خود بیارند و باز نمایند. إِنْ کانُوا صادِقِینَ (۴۱) اگر می‌راست گویند.

یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ آن روز که پرده برکشند از ساق. وَ یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ و خلق را با سجود خوانند فَلا یَسْتَطِیعُونَ (۴۲) ناگرویدگان نتوانند که سجود کنند.

خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ فروشده چشمهای ایشان از بیم تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ بر رویهای ایشان نشسته خواری بیم و نومیدی وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ و چون ایشان را با سجود خواند و ایشان با سلامت بودند و پشتها نرم اجابت نکردند.

فَذَرْنِی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدِیثِ با من گذار او را که دروغ می‌شمرد این سخن سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ (۴۴) آری فرا گیریم ایشان را پاره پاره از آنجا که ندانند.

وَ أُمْلِی لَهُمْ و درنگ دهم ایشان را إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ (۴۵) که ساز من در واخ است و کار بردباری بر من فراخ و از فردا بیم نه.

أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً یا بر رسانیدن این پیغام ازیشان مزد میخواهی فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (۴۶) تا ایشان را اوام افتاد از بهر تو که گران بار گشتند أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ (۴۷) یا بنزدیک ایشان است علم غیب تا ایشان می‌نویسند.

فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ شکیبا باش حکم خداوند خویش را وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ و چون مرد ماهی مباش. إِذْ نادی‌ وَ هُوَ مَکْظُومٌ آن گه که ما را خواند و او پر غم و اندهگن.

لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ اگر نه آن بودی که دریافت او را نعمت نیک خدایی از خداوند او لَنُبِذَ بِالْعَراءِ خداوند او او را از شکم ماهی بهامون رستاخیز افکندی روز رستاخیز وَ هُوَ مَذْمُومٌ (۴۹) و ملامت برو بود.

فَاجْتَباهُ رَبُّهُ برکشید او را خداوند او و گزین او تازه کرد فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِینَ (۵۰) و او را از شایستگان شایسته‌ای کرد.

وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا نزدیک باشید و کام یابید که ناگرویدگان لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ ترا بچشم بزمین آرندی که قرآن شنوند از تو وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ (۵۱) و می‌گویند رسول را که او دیوانه است.

وَ ما هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ (۵۲) و نیست او مگر آوای جهانیان و شرف دو گیتی.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode