قوله: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ، ای متواخون علی الایمان و الایمان اشرف انسابهم و قد قطع اللَّه الولایة بینهم و بین من خالفهم فی الدین من انسابهم. قال ابو عثمان الحیری اخوة الدین اثبت من اخوة النسب.
روی الزهری عن سالم عن ابیه عن النبی (ص) قال المسلم اخو المسلم لا یظلمه و لا یشتمه، من کان فی حاجة اخیه کان اللَّه فی حاجته و من فرّج عن مسلم کربة فرّج اللَّه عنه بها کربة من کرب یوم القیمة و من ستر مسلما ستره اللَّه یوم القیمة.
و عن ابی هریرة قال قال رسول اللَّه: المسلم اخو المسلم لا یظلمه و لا یعیبه و لا یخذله و لا یتطاول علیه فی البنیان، فیستر عنه الریح الا باذنه و لا یؤذیه بقتار قدره الا ان یغرف له و لا یشتری لبنیه الفاکهة، فیخرجون بها الی صبیان جاره و لا یطعمونهم منها.
قال رسول اللَّه (ص) احفظوا و لا یحفظه منکم الا قلیل.
فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ ثنّی الاخوین لانّ اقل من یقع بینهم القتال اثنان و المعنی اصلحوا بینهما اذا اختلفا و اقتتلا و قیل التثنیة قد یقع موقع الجمع کقوله: لبیک و سعدیک و لا یدی لک و قیل معناه، فاصلحوا بین رئیسی الفریقین لانهما اذا اصطلحا اصطلح الفریقان و قیل فاصلحوا بین کل مسلمین.
و فی الخبر عن ابی ایوب قال: قال رسول اللَّه (ص) یا با ایوب الا ادلّک علی صدقة یحبها اللَّه و رسوله. قال بلی فقال رسول اللَّه (ص) تصلح بین الناس اذا تفاسدوا.
و فی روایة تسعی فی صلاح ذات البین اذا تفاسدوا و تقرب بینهم اذا تباغضوا.
و عن ابی الدرداء قال قال رسول اللَّه (ص): الا اخبرکم بما هو افضل من کثیر من الصیام: اصلاح ذات البین و ایاکم و البغضة فانما هی الحالقة
قال ابو الدرداء لا اقول حالقة الشعر و لکن حالقة الدین و قال (ص) کل الکذب یکتب علی ابن آدم الا ثلثا: رجل کذب امراته لیرضیها عنه و رجل یحدث بین امرأین مسلمین لیصلح بینهما و رجل کذب فی خدعة حرب.
و فی التوریة الذین یصلحون بین الناس اذا تفاسدوا اولئک خصائص اللَّه من خلقه، قرأ یعقوب بین اخوتکم بالتاء علی الجمع و قرأ الحسن بین اخوانکم و الاکثر بالنسب الاخوة، و فی الصداقة الاخوان و یقع کلّ واحد منهما موقع الآخر، وَ اتَّقُوا اللَّهَ فلا تعصوه و لا تخالفوا امره، لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ ابن عباس گفت این آیت در شأن ثابت بن قیس بن شماس فرو آمد که نشست وی در همه اوقات بجنب رسول بود از بهر آن که در گوش وی گرانی بود، بنزدیک رسول از آن مینشست تا سخن رسول آسان تواند شنید. روزی دیر رسید در آن مجمع و مردمان نشسته بودند.
ثابت پای بگردن مردم فرو مینهاد و میگفت: تفسحوا تفسحوا. مردی او را گفت: اصبت مجلسا فاجلس، بنشستگاهی رسیدی اکنون بنشین جای نشستن داری چرا نه نشینی؟ ثابت از آن سخن در خشم شد و بنشست. آن گه فرا آن مرد گفت: تو پسر فلانهای یعنی آن زن که در جاهلیت بناشایست نام برده بود، آن مرد دلتنگ گشت و از شرم سر در پیش افکند، آن ساعت جبرئیل آمد و این آیت آورد.
و قال الضحاک نزلت فی وفد تمیم الذین نادوا رسول اللَّه من وراء الحجاب کانوا یستهزءون فقراء اصحاب النبی (ص) مثل عمار و خباب و بلال و صهیب و سلمان و سالم مولی ابی حذیفة لما راوا من رثاثة حالهم فانزل اللَّه تعالی فی الذین آمنوا منهم. و امّا قوله: وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ قال انس نزلت فی نساء رسول اللَّه عیّرن ام سلمة بالقصر و قال ابن عباس ان صفیة بنت حیی بن اخطب اتت رسول اللَّه فقالت ان النساء یعیرنن و یقلن لی یا یهودیة بنت یهودیین فقال لها رسول اللَّه هلّا قلت ان ابی موسی و عمی هارون و زوجی محمد علیهم السلام فانزل اللَّه هذه الایة
و المعنی لا یستهزئ قوم بقوم عسی ان یکونوا خیرا منهم عند اللَّه و افضل نصیبا، وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ ای لا تعیبوا و لا تطعنوا اهل دینکم و قیل اللمز العیب فی المشهد و الهمز فی المغیب و قیل اللمز یکون باللسان و العین و الاشارة و الهمز لا یکون الا باللسان، وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ، التنابز التفاعل من النبز و هو اللقب و هو ان یدعی الانسان بغیر ما سمی به و لا یستعمل الا فی القبیح. قال عکرمة هو قول الرجل للرجل یا فاسق یا منافق یا کافر و قال الحسن کان الیهودی و النصرانی یسلم فیقال له بعد اسلامه یا یهودی یا نصرانی و قال عطاء هو ان تقول لاخیک یا کلب یا خنزیر یا حمار.
و قال ابن عباس التنابز بالالقاب ان یکون الرجل عمل السیّئات ثم تاب عنها فنهی اللَّه ان یعیّر بما سلف من عمله، بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ. فیه تأویلان احدهما: بئس الاسم اسم الفسق و هی ان یقول له یا یهودی یا نصرانی یا فاسق یا زانی یذکره باسم ذنبه بعد ایمانه و توبته. الثانی: انّ من فعل ما نهی عنه من السخریة و اللمز و النبز فهو فاسق و بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ، ای مع الایمان او بعد دخوله فی الایمان فلا تفعلوا ذلک فتستحقوا اسم الفسق وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ، عما نهی عنه، فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ، رسول خدا چون بسفر بیرون شدی هر دو مرد توانگر را یکی درویش با ایشان فرا کردی، تا وی ایشان را خدمت کند و ایشان مؤنت وی کفایت کنند. سلمان درویش بود و محتاج و دو کس را از ایشان را در سفر خدمت میکرد و در منزلها طعام و شراب ایشان میساخت و حاصل میکرد. در منزلی از منزلهای سفر، سلمان از پیش برفت بمنزل تا از بهر ایشان طعام سازد، چون بمنزل رسید از ماندگی و رنجوری خواب بر وی غلبه کرد و باطعام ساختن نه پرداختن، ایشان در رسیدند و طعام نیافتند. سلمان را فرستادند برسول و از وی طعام خواستند. رسول او را باسامة فرستاد و اسامة خازن رسول بود. اسامة گفت طعامی مانده نیست بنزدیک ما. سلمان بیطعام و بیمقصود بازگشت. آن دو مرد گفتند نزدیک اسامه طعام بود، لکن اسامه بخیلی کرد و نداد. سلمان را بقومی دیگر فرستادند و از ایشان هیچ چیزی نگشاد. آن گه بطعن گفتند: لو بعثناه الی بئر سمیحة لغار ماءها، اگر ما این سلمان را بچاهی فرستیم که در آن آب بود، آب بزمین فروشود و سلمان محروم ماند. آن گه آن دو مرد برخاستند و تجسس میکردند که تا خود بنزدیک اسامة طعام بود یا نبود. رسول خدا ایشان را دید گفت چیست اینکه آثار گوشت خوردن در دهن شما میبینم، ایشان گفتند یا رسول اللَّه و اللَّه ما تناولنا یومنا هذا لحما.
قال ظللتم تاکلون لحم سلمان و اسامة فانزل اللَّه تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ، و اراد ان یظن باهل الخیر شرّا، إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ، قال سفیان الثوری: الظن ظنّان، احدهما: اثم و هو ان یظن و یتکلم به و الآخر: لیس باثم و هو ان یظن و لا یتکلم به و قیل الظن علی اربعة اوجه مامور به و محظور و مندوب الیه و مباح. اما المأمور به فحسن الظن باللّه، قال النبی (ص): لا یموتنّ احدکم الّا و هو یحسن الظن باللّه
و کذلک حسن الظن بالمؤمنین من
قوله علیه الصلاة و السلام ان حسن الظن من الایمان.
و من قوله سبحانه ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً. و اما المحظور فهو ظن السوء باللّه و بالمؤمنین و هو قوله تعالی: إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ، قال مقاتل: هو ان یتکلم بما ظنه، فان لم یتکلم به فلا یکون اثما. و اما المندوب الیه، فقول النبی (ص): احترسوا من الناس بسوء الظن.
و قال الحزم سوء الظن و الحزم مندوب الیه و اما المباح فکالظن فی الصلاة و الصوم و القبلة امر صاحبه بالتحری فیها و البناء علی غلبة الظن و لهذا الانقسام قال: کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ و لم یقل اجتنبوا الظن مطلقا قوله: وَ لا تَجَسَّسُوا، التجسس هو البحث عما خفی حتی یظهر. و قرء فی الشواذّ لا تحسسوا بالحاء فقیل بالجیم البحث لغیرک و بالحاء البحث لنفسک و کلاهما منهی عنه و معنی الایة خذوا ما ظهر و دعوا ما ستر و لا تتبعوا عورات المسلمین.
روی ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص) ایاکم و الظن فان الظن اکذب الحدیث و لا تحسسوا و لا تنافسوا و لا تحاسدوا و لا تباغضوا و لا تدابروا و کونوا عباد اللَّه اخوانا.
و عن ابن عمر ان النبی (ص) قال: یا معشر من آمن بلسانه و لم یفض الایمان الی قلبه لا تغتابوا المسلمین و لا تتبعوا عوراتهم فان من یتبع عورات المسلمین یتبع اللَّه عورته و من یتبع اللَّه عورته یفضحه و لو فی جوف رحله.
و قال زید بن وهب قیل لابن مسعود هل لک فی الولید بن عقبة تقطر لحیته خمرا فقال: انّا نهینا عن التجسس فان یظهر لنا شیئا ناخذ به. قوله: وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً یقول لا یتناول بعضکم بعضا بظهر الغیب بما یسوئه مما هو فیه.
عن ابی هریرة انّ رسول اللَّه قال أ تدرون ما الغیبة قالوا اللَّه و رسوله اعلم قال: ذکرک اخاک بما یکره قیل أ فرأیت ان کان فی اخی ما اقول. قال ان کان فیه ما تقول فقد اغتبته و ان لم یکن فیه ما تقول فقد بهتّه، أَ یُحِبُّ
أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً، هذا مثل و المعنی کما تکرهون اکل لحم اخیکم میتا، فاجتنبوا ذکره بالسوء غائبا و قیل معناه کما تترکون اکل لحمه میتا فانه معصیة اللَّه فاترکوا غیبته فانه معصیة اللَّه و انما مثّله بالاکل لان المیت لا یشعر بما یؤکل منه و لا یحس به کذلک الغائب لا یشعر به و لا یحس و قوله: فَکَرِهْتُمُوهُ، یعنی بل عافته نفوسکم فکرهتموه و قیل کرهتم ان تغتابوا، فلا تغتابوا غیرکم.
عن انس بن مالک عن رسول اللَّه (ص) قال لما عرج بی مررت بقوم لهم اظفار من نحاس یخمشون وجوههم و لحومهم، فقلت من هؤلاء یا جبرئیل قال: هؤلاء الذین یأکلون لحوم الناس و یقعون فی اعراضهم.
و قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلم الغیبة اشد من الزنا. قالوا و کیف. قال ان الرجل یزنی ثم یتوب فیتوب اللَّه علیه و انّ صاحب الغیبة لا یغفر له حتی یغفر له صاحبه.
و قال میمون بن سیاه بینا انا نائم اذا انا بجیفة زنجی و قائل یقول کل، قلت یا عبد اللَّه و لم آکل، قال بما اغتبت عبد فلان قلت و اللَّه ما ذکرت فیه خیرا و لا شرّا قال لکنک استمعت و رضیت فکان میمون لا یغتاب احدا و لا یدع احدا ان یغتاب عنده احدا.
یکی از جمله بزرگان دین و صلحاء سلف حکایت کرد که در گورستان نشسته بودم، مردی بمن برگذشت، بر زبان من برفت که هذا و امثاله وبال علی الناس، این چنین کس بر مردمان وبال باشد. همان شب اندر خواب مرا نمودند جنازهای که بر آن مردهای بود و مرا گفتند: کل من لحم هذا، گوشت این مرده بخور. چون نگه کردم این مرده آن کس بود که من او را غیبت کرده بودم گفتم چون خورم گوشت این مرده؟ و سالها بر من گذشت که گوشت حیوان حلال نخوردم. مرا جواب دادند که فلم اغتبته اذا، پس چرا غیبت وی کردی؟ دانستم که آن عقوبت غیبت است. از خواب درآمدم اندوهگن و حزین. یک سال بآن گورستان میرفتم، تا آن مرد را باز بینم و از وی حلالی بخواهم بعد از یک سال که او را باز دیدم از دور بمن نگریست و گفت تبت، توبه کردی از آن، گفتم بلی توبه کردم و نیز نگویم؟ گفت: ارجع الی مکانک اکنون بجای خویش باز شو و نیز غیبت کس مکن.
و در خبر است که مصطفی (ص) ماعز را رجم فرمود بحکم آنکه بر نفس خویش چهار بار اقرار کرد بر زنا بعد از آن رسول خدا جایی میگذشت و دو کس با یکدیگر میگفتند میبینی این ماعز را اللَّه بر وی ستر کرد و او خویشتن را رسوا کرد تا چنانک سگ را بسنگ کشند او را کشتند. رسول هیچ سخن نگفت و آن دو مرد با وی میرفتند تا جایی رسیدند که مرداری افتاده بود. رسول گفت از این گوشت مردار چیزی بخورید، نصیبی بردارید، گفتند یا رسول اللَّه مرداری بدین صعبی چون توان خورد؟ رسول فرمود آنچه شما خوردید از گوشت آن برادر شما از این صعبتر بود، اما انه الان فی انهار الجنة یتغمس فیها. ماعز اکنون در جویهای بهشت فرو میشود و هر ساعتی نوطهارتی در خود میبیند و دیگر نواختی از حضرت عزت بدو میرسد، وَ اتَّقُوا اللَّهَ، فیما ینهیکم عنه و توبوا الیه عما قد سلف، إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ.
یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی مقاتل گفت سبب نزول این آیت آن بود که روز فتح مکه رسول خدا بلال را فرمود تا بر بام کعبه بانگ نماز گفت، عتاب بن اسید بن ابی العیص از سر عصبیت جاهلیت گفت: الحمد للَّه الّذی قبض ابی حتی لم یر هذا الیوم، حارث بن هشام گفت اما وجد محمد غیر هذا الغراب الاسود مؤذّنا. سهیل بن عمرو گفت: ان یرد اللَّه شیئا یغیره، ابو سفیان گفت: انی لا اقول شیئا اخاف ان یخبر به رب السماء، هر یکی از سر تکبّر و تجبّر خویش بزرگی مینمودند و عیب درویشان میجستند. جبرئیل فرو آمد و رسول را از آن گفتار ایشان خبر کرد، آن گه این آیت فرو آمد و ایشان را از آن ناسزا گفتن و عیب درویشان جستن و بمال و نسب تفاخر کردن بازداشت و زجر کرد. ابن عباس گفت در شأن ثابت بن قیس فرو آمد که در مجمع رسول آن مرد را گفته بود پسر فلانه و درویش را سرزنش کرده، رسول (ص) فرمود: من الذاکر فلانة، فقال ثابت انا یا رسول اللَّه فقال انظر فی وجوه القوم فنظر فقال ما رایت یا ثابت؟ قال رایت ابیض و احمر و اسود، قال فانک لا تفضلهم الا فی الدین و التقوی
فانزل اللَّه فی ثابت هذه الایة و فی الذی لم یتفسح له: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا. الایة.
إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی یعنی آدم و حواء ای کلّکم بنواب واحد و امّ واحدة متساوون فی النسب، وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً جمع شعب بفتح السین و هی رؤس القبائل مثل ربیعة و مضر و الاوس و الخزرج سموا شعوبا لنشعبهم و اجتماعهم کشعب اغصان الشجر و هو من الاضداد، یقال شعب ای جمع و شعب ای فرق وَ قَبائِلَ جمع قبیلة و هی دون الشعوب مثل بکر من ربیعة و تمیم من مضر. و دون القبائل العمائر واحدتها عمارة بکسر العین و هم شیبان من بکر و دارم من تمیم و دون العمائر البطون مثل بنی غالب و لوی من قریش و دون البطون الافخاذ واحدها فخذ کبنی هاشم و امیة من بنی لؤی. ثم الفضائل و العشائر واحدتها فصیلة و عشیرة و لیس بعد العشیرة حیّ یوصف به. قال الزبیر بن بکار العرب علی ست طبقات: شعب ثم قبیلة ثم عمارة ثم بطن ثم فخذ ثم فصیلة. و قیل الشعوب من العجم و القبائل من العرب و الاسباط من بنی اسرائیل و قیل الشعوب الذین لا یعزون الی احد بل ینتسبون الی المدائن و القری و الارضین و القبائل العرب الذین ینتسبون الی آبائهم، لِتَعارَفُوا یعنی لیعرف بعضکم بعضا فی قرب النسب و بعده لا لتفاخروا و قیل لکی تعرفوا اذا سألتم ممن انتم فتقولوا من قریش، من کندة، من تمیم.
ثم اخبر ان ارفعهم منزلة عند اللَّه اتقیهم، فقال: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ فی الدنیا و هو بلال، إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ، بحسبکم و نسبکم خَبِیرٌ باعمالکم و اکرمکم عند اللَّه.
قال قتادة فی هذه الایة اکرم الکرم التقوی و الام اللؤم الفجور.
قال رسول اللَّه (ص) من سرّه ان یکون اکرم الناس فلیتق اللَّه
و قال: کرم الرجل دینه و تقواه و اصله عقله و حسبه خلقه.
و قال ابن عباس: کرم الدنیا الغنی و کرم الآخرة التقوی.
و عن ابن عمر ان النبی (ص) طاف یوم الفتح علی راحلته یستلم الرکن بمحجته فلما خرج لم یجد مناخا فخرج الی بطن الوادی فانیخت فیه ثم قام فخطبهم فحمد اللَّه و اثنی علیه، ثم قال: الحمد للَّه الذی اذهب عنکم عبیة الجاهلیة و فخرها بآبائها انّما الناس رجلان برّ تقیّ کریم علی اللَّه و فاجر شقی هیّن علی اللَّه ثم تلا: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی... الایة، قال اقول قولی هذا و استغفر اللَّه لی و لکم و قال (ص) ان اللَّه لا ینظر الی صورکم و اموالکم و لکن ینظر الی قلوبکم و اعمالکم و انما انتم بنو آدم أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ سئل رسول اللَّه (ص)
ایّ النّاس اکرم قال: اکرمهم عند اللَّه اتقیهم قالوا لیس عن هذا نسألک؟ قال فاکرم الناس یوسف بن نبی اللَّه بن نبی اللَّه بن خلیل اللَّه قالوا لیس عن هذا نسألک؟
قال: فمن معادن العرب تسئلونی، قالوا: نعم، قال فخیارکم فی الجاهلیة خیارکم فی الاسلام اذا فقهوا.
و روی عن ابو هریره: ان الناس یحشرون یوم القیمة ثم یوقفون ثم یقول اللَّه عز و جل لهم طالما کنتم تکلمون و انا ساکت فاسکتوا الیوم حتی اتکلّم انّی رفعت نسبا و ابیتم الا انسابکم، قلت ان اکرمکم عندی أتقیکم و ابیتم انتم فقلتم لا بل فلان بن فلان و فلان بن فلان فرفعتم انسابکم و وضعتم نسبی فالیوم ارفع نسبی و وضعت انسابکم سیعلم اهل الجمع الیوم من اصحاب الکرم این المتقون.
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا، این آیت در شأن بنی اسد بن خزیمة فرو آمد.
قومی بادیهنشین بودند، در سال قحط بمدینه آمدند و بظاهر کلمه شهادت میگفتند و اسلام مینمودند، اما بباطن نفاق داشتند و مخلص نبودند و در راه مدینه تباه کاری کردند و نرخها گران میکردند و آن گه باسلام خویش منت بر رسول نهادند، گفتند اتتک العرب بانفسها علی ظهور رواحلها و جئناک بالاثقال و العیال و الذراری و لم نقاتلک کما قاتلک بنو فلان و بنو فلان، گفتند ما که آمدیم بجملگی آمدیم با عیال و فرزندان و بار و بنه خویش نه چون قومهای دیگر که تنها آمدند بر راهاحلهای خویش، و آن گه قتال کردند هر گروهی از عرب با تو و ما قتال نکردیم. بر رسول منت مینهادند که ما مؤمنانیم و از وی عطا و صدقه میخواستند تا رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد:، قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا یا محمد ایشان را گوی شما ایمان نیاوردید که ایمان تصدیق دل است و اخلاص و تصدیق و اخلاص نیز در دلهای شما نیامده، بلی مسلماناناید بظاهر، بر زبان کلمه شهادت رانده و از بیم قتل و سبی طاعت را انقیاد نموده. از اینجا معلوم شد که آنچه بر ظاهر بنده میرود از طاعت داشتن و حکم را منقاد بودن آن را اسلام گویند بر معنی استسلام، و آنچه بر باطن میرود از تصدیق و اخلاص آن را ایمان گویند و مصطفی فرموده الاسلام علانیة و الایمان سریرة، اسلام آشکار است و ایمان نهان. اسلام آنست که خلق از تو بینند، ایمان آنست که خالق از تو شناسد. اسلام با خلق است و ایمان با خالق. اسلام شریعت است و ایمان حقیقت. اسلام پوست است و ایمان مغز. اسلام سود است و ایمان مایه. اسلام صدف است و ایمان در وی درّ، اسلام کالبد است و ایمان در وی روح.
اسلام حلیت است و ایمان عقیدت. اسلام سایه است و ایمان درخت. اسلام خانه است و ایمان کدخدا. اسلام لوح است و ایمان نبشته. اسلام قدح است و ایمان شراب. اسلام زبان است و ایمان کلمة. چون از خود حکایت کنی چنین گوی: مسلمانم بحکم، مؤمنم بامید، سنیام باتباع.
قال اهل اللغة: الاسلام هو الدخول فی السلم و هو الانقیاد و الطاعة. یقال اسلم الرجل اذا دخل فی السلم کما یقال اشتی اذا دخل فی الشتاء و اصاف اذا دخل فی الصیف و اربع اذا دخل فی الربیع. فمن الاسلام ما هو طاعة علی الحقیقة باللسان و الأبدان و الجنان. کقوله عز و جل لابراهیم أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ و منه ما هو انقیاد باللسان دون القلب و ذلک قوله: قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ، و روی ان رسول اللَّه (ص) قسم قسما فاعطی رجالا و منع رجالا، فقال له سعد بن ابی وقاص یا رسول اللَّه اعطیت فلانا و لم تعط فلانا و هو مؤمن فقال رسول اللَّه (ص) او مسلم مرّتین او ثلاثا فعلم ان الاسلام اسم لظاهر الدین الذی یلزم به الاحکام و الایمان اسم للحقیقة التی یرجع الیها العبد و ینطوی علیها العقد فالاسلام هو الذی منع الدّماء و الاموال و اقام الذمم و الاحکام. و الایمان حقیقته التی نجّت من مقت اللَّه و خلّصت من عذاب اللَّه و المسلمون متساوون فی الاسلام و المؤمنون متفاوتون فی الایمان. فاحسنهم عملا و اکثرهم ذکرا، اکملهم ایمانا.
و قالت المرجئة المؤمنون لا یتفاوتون فی الایمان و ذلک لانّهم لم یعدّوا الاعمال من الایمان و هذا خلاف السنة و اصل البدعة و قد قال النبی (ص) صنفان من امتی لیس لهما فی الاسلام نصیب المرجئة و القدریة.
قوله: وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ، ظاهرا و باطنا و سرا و علانیة، لا یَلِتْکُمْ قرأ ابو عمرو: و لا یالتکم بالالف کقوله تعالی: وَ ما أَلَتْناهُمْ و قرأ الآخرون بغیر الف و هما لغتان بمعنی واحد یقال آلت یالت التا و لات یلیت لیتا اذا نقص و معنی الایة لا ینقصکم مِنْ، ثواب، أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ثم وصف المؤمنین المحقّقین المصدّقین فی ایمانهم فقال: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا، لم یشکّوا فی ایمانهم بل اخلصوا فی عقایدهم ثم حققوا بافعالهم و هو قوله: وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، ای فی طاعة اللَّه، أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ فی ایمانهم لاجتماع الاقرار باللسان و التصدیق بالقلب ثم بالعمل الصالح، هذا هو المؤمن الصادق لا من اسلم خوف السیف و رجاء السیب فلما نزلت هاتان الایتان اتت الاعراب رسول اللَّه فحلفوا باللّه انهم مؤمنون فی السرّ و العلانیة و عرف اللَّه غیر ذلک منهم فانزل سبحانه: قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ، دخلت الباء لا لانّ هذا التعلیم بمعنی الاعلام و المعنی أ تعلّمون و تخبرون اللَّه بدینکم الذی انتم علیه، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ای یعلم ما فی قلوب اهل السماوات و ما فی قلوبکم، وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ لا تخفی علیه خافیة فلا یحتاج الی اخبارکم.
یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا و هم بنو اسد بن خزیمة و قد سبق بیانه و قیل هم الاعراب الذین ذکرهم اللَّه فی سورة الفتح: جهینة و مزینة و اسلم و اشجع و غطفان کانوا یقولون آمنّا لیؤمّنوا علی انفسهم و اموالهم، فلما استنفروا الی الحدیبیة تخلّفوا و هم الذین منّوا بایمانهم علی رسول اللَّه و تقدیره: یمنّون علیک باسلامهم قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ ای باسلامکم، بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ یعنی بان هدیکم، لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فی ایمانکم فلستم صادقین و لو کنتم مؤمنین صادقین لکانت المنّة للَّه لا لکم. المنّ یذکر و المراد به التحمّد بالنعمة و هو مذموم من العباد و یذکر و المراد به الانعام و علیه وصف اللَّه بانه منان. قوله: بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ، ای انعم علیکم و قیل بل اللَّه احق بالتحمد بالنعمة.
إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ما غاب فیها عنکم، و اللَّه بصیر بما یعملون قرأ ابن کثیر بالتاء لان فی الایة ذکر الحضور فحسن الوجهان و اللَّه اعلم.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.