گنجور

 
میبدی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «بسم اللَّه» اخبار عن وجود الحق بنعت القدم، «الرحمن الرحیم» اخبار عن بقائه بوصف العلاء و الکرم، فالارواح دهشی فی کشف جلاله و النفوس عطشی الی لطف جماله. سماع نام اللَّه موجب هیبت است و هیبت سبب فنا و غیبت است، و سماع نام رحمن موجب حضور بحضرت است و حضور سبب بقا و قربت است، یکی بسماع نام اللَّه در کشف جلال مدهوش یکی بسماع نام رحمن در بسط جمال بیهوش. اللَّه اخبار است از قدرت او جل جلاله بر ابداع، رحمن رحیم اخبار است از نصرت او بامتاع، پس وجود مراد او بقدرت او، و توحید عباد او بنصرت او.

قوله تعالی: حم ای حمّ ما هو کائن می‌فرماید: بودنی همه بود، کردنی همه کردم، راندنی همه راندم، گزیدنی همه گزیدم، پذیرفتنی همه پذیرفتم، برداشتنی همه برداشتم، افکندنی همه افکندم، آنچه خواستم کردم آنچه خواهم کنم، آن را که پذیرفتم بدان ننگرم که ازو جفا دیدم بلکه عفو کنم و در گذارم و از گفته خود باز نیایم ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ.

پیر طریقت گفت: الهی! همه عالم ترا می‌خواهند، کار آن دارد که تا تو کرا خواهی، بناز کسی که تو او را خواهی، که اگر بر گردد تو او را در راهی. ای جوانمرد! آن را که خواست در ازل خواست و آن را که نواخت در ازل نواخت، کارها در ازل کرده و امروز کرده می‌نماید، سخنها در ازل فرموده و امروز فرموده می‌شنواند، خلعتها در ازل دوخته و امروز می‌رساند کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ. عبدی تو مرا امروز میدانی، من نه امروزینم، دانش تو امروز است و رنه من قدیم‌ام، دیرست تا من با تو راز گفتم، تو اکنون می‌شنوی، سمع قدیم در ازل نیابت تو می‌داشت در سماع کلام ازلی، علم قدیم در ازل نیابت تو میداشت در دانش صفات ازلی. قیّم که مال. طفل دارد بنیابت طفل می‌دارد، چون طفل بالغ شود آن مال بوی باز دهد، شما اطفال عدم بودید که لطف قدم کار شما می‌ساخت و نیابت شما می‌داشت. ای منتظران وارد لطف ما! ای نظارگیان شاهد غیب ما! ولایت نراند در دل شما، مگر سلطان سرّ ما، حلقه در دل شما نکو بد مگر رسول برّ ما.

قوله: تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ این قرآن فرو فرستاده آن خداوند است که نامش رحمن و رحیم است، رحمن است بمبارّ، رحیمست بانوار، رحمن است بنعمت، رحیم است بعصمت، رحمن است بتجلّی، رحیم است بتولّی، رحمن است بتخفیف عبادت، رحیم است بتحقیق حسنی و زیادت، اذا فاض بحر الرحمة تلاشی کلّ زلّة لان الرحمة لم تزل و الزلّة لم تکن ما لم یکن ثمّ کان کیف یقاوم ما لم یزل و لا یزال چون دریای رحمت موج کرامت و مغفرت زند جمله زلل و معاصی منعدم و متلاشی گردد، زیرا که زلّت صفت لم یکن ثم کان است و رحمت صفت لم یزل و لا یزال، لم یکن ثم کان کی مقاومت تواند با لم یزل و لا یزال؟! قوله: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ قال الحسن: علّمه اللَّه التواضع بقوله: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ حسن گفت: حق جل جلاله مصطفی را علیه الصلاة و السلام باین آیت تواضع در آموخت و او را بر تواضع داشت که بنده را هیچ حلیت زیباتر از حلیت تواضع نیست و بر قدّ خاک هیچ لباس راست‌تر و نیکوتر از لباس خشوع نیست. رسول اللَّه (ص) باین خطاب ربانی و تعلیم الهی چنان متادّب گشت که کان یعود المریض و یشیع الجنازة و یرکب الحمار و یجیب دعوة العبد، و کان یوم قریظة و النضیر علی حمار مخطوم بحبل من لیف علیه اکاف من لیف. هر چند که سید صلوات اللَّه و سلامه علیه منشور تقدّم کونین در آستین کمال داشت و خال اقبال بر رخساره جمال داشت و شب معراج جبرئیل و میکائیل که از سادات فریشتگان‌اند پیش براق دولت او و مرکب عزت او چاکروار ایستاده طرقوا می‌زدند، با این همه کمال و جمال و حشمت و مرتبت در کوی تواضع چنان بود که در عالم بندگی و در حالت افکندگی بر خرکی مختصر نشستی و اگر غلامی او را بخواندی اجابت کردی، روز قریظه و نضیر بر خرکی نشسته بود افسار آن از لیف و بر وی پالانی نهاده از لیف. عجب کاری است! گاه مرکب وی براق بهشتی بران صفت، گاه مرکب وی خرکی مختصر برین حالت. آری، مرکب مختلف بود، امّا در هر دو حالت راکب یک صفت و یک همّت و یک ارادت بود. اگر بر براق بود در سرش نخوت نبود و اگر بر حمار بود بر رخسار عزّ نبوّتش غبار مذلّت نبود.

قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ... الآیة هر که اعتقاد کرد که آفریدگار جهان و جهانیان خداست که یگانه و یکتاست و در کمال قدرت بی‌همتاست و داند که بشریّت محلّ عجز و سرمایه ضعف است، دامن از مخلوقات باز برد و دل از معلومات و مرسومات برگیرد، و کار خود بکلّیت تفویض با ربّ الارباب کند، علایق و خلایق بگذاشته و روی بدرگاه اللَّه نهاده، و حکم او را منقاد بوده و فرمان او را گردن نهاده و زبان اعتراض بریده، زیرا که مخلوق را بر خالق روی اعتراض نیست، وز حکم او زهره اعراض نیست. آن عزیزی را پرسیدند که: ما العبودیّة بندگی چیست؟

قال: الاعراض عن الاعتراض اعتراض در باقی کردن و قضا را برضا پیش آمدن، و زهر حکم مرّ را بدندان تسلیم خائیدن قال اللَّه تعالی: وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ.

وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فِیها الجبال الرّواسی اوتاد الارض فی الصورة و الاولیاء اوتاد الارض فی الحقیقة، ببرکاتهم یأتی المطر من السماء و النبات من الارض، و بدعائهم یندفع البلاء عن الخلق کوه‌ها اوتاد زمین است از روی صورت و اولیای خدا اوتاد زمین‌اند از روی حقیقت، در جبال شامخات بسته نظام کار عالم، و استقامت احوال و اسباب خلق از روی معنی در دعوات و برکات ایشان بسته، بتن با خلق حاضراند امّا بدل از خلق غائب‌اند و با حق حاضر، خلق ایشان را حاضر میدانند و ایشان از خلق غائب‌اند و با حق حاضر.

بو یزید بسطامی گفت: چهل سال است تا من با خلق سخن نگفته‌ام، هر چه گفته‌ام با حق گفته‌ام، هر چه شنیده‌ام از حق شنیده‌ام. ازینجا مصطفی گفت علیه السلام‌ «ابیت عند ربی یطعمنی و یسقینی»، او صلوات اللَّه علیه بشخص با خلق بود گزاردن شریعت را و بسط ملت را، و بسرّ با حق بود غلبات محبّت را و دوام مشاهدت را. محبّ از محبوب جدا نگردد چون محبّت غلبه گیرد.

استاد بو علی دقاق گفت قدس اللَّه روحه: لیس للجنة شغل معنا و لا للنار سبیل الینا لانه لیس فی قلبنا الا السرور بربنا بهشت را با ما شغلی نیست و دوزخ را با ما کاری نه، زیرا که در دل ما جز شادی ببقاء حق نیست.

هر چه جز یار دام او بشکن

هر چه جز عشق نام او غم کن‌

تمنّیت من حبّی بثینة اننا

علی رمث فی البحر لیس لنا وفر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode