گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ» نقله اخبار و حمله آثار روایت کرده‌اند باسناد درست از مادر مؤمنان عائشة الصّدیقة بنت الصّدیق جیبة حبیب اللَّه المبرّاة من فوق سبع سماوات، گفتا رسول خدا (ص) هر گه که بر جناح سفر بودی میان زنان خویش قرعه زدی آن یکی که قرعه وی بر آمدی با خود بسفر بردی. غزوی پیش آمد قرعه بزد قرعه من برآمد مرا با خود ببرد پس از آن که آیت حجاب آمده بود از آسمان و زنان آن گه در پرده بودندی، مرا در هودجی نشاندند و مسافروار بوقت نزول و وقت رحیل فرو می‌آوردند و برمیداشتند، تا رسول خدا از آن غزاة فارغ گشت فتح بر آمده و باز گشته و نزدیک مدینه رسیده، شبی از شبها بمنزل فرو آمده بودیم من از هودج بیرون آمدم و از قافله در گذشتم حاجتی را که در پیش داشتم، چون باز آمدم عقدی که در برداشتم از جزع ظفار گم کرده بودم هم در آن حال بطلب جزع بازگشتم و درنگ من در جست و جوی آن دراز گشت، چون باز آمدم لشکر رفته بود و از نزول من بی‌خبر بودند همی پنداشتند که من در هودج نشسته‌ام و در سبکی هودج اندیشه نکردند که زنان آن گه سبک تن بودند بی‌گوشت. انّما یأکلن العلقة من الطعام و لم یغشهنّ اللحم. چون عقد خویش بازیافتم و باز گشتم قوم رفته بودند و منزل خالی گشته، لیس بها داع و لا مجیب. تنها و غمگین بنشستم و از دلتنگی و اندوه چشمم در خواب شد، صفوان بن المعطل السلمی المرادی با پس مانده لشکر بود بامداد رسید بآن منزل، سواد شخصی دید آنجا تنها خفته چون فراز آمد مرا بشناخت که دیده بود پیش از نزول آیت حجاب، همی استرجاع کرد بتعجب که انا للَّه، این چه کارست و چه‌ حال؟، من باسترجاع وی از خواب درآمدم و بآستین پیراهن روی خویش بپوشیدم، فو اللَّه ما کلّمنی بکلمة و لا سمعت منه کلمة غیر استرجاعه، و اللَّه که با من یک سخن نگفت و نه از وی هیچ سخن شنیدم مگر آن کلمه استرجاع، آن گه راحله خویش بخوابانید و پای بر دست وی نهاد تا من برنشستم، صفوان مهار بدست گرفت و میراند تا بلشکر در رسیدیم بجمعی منافقان بر گذشتیم دور از لشکر فرو آمده، و عادت منافقان چنین بود که پیوسته گوشه‌ای گرفتندی و در میان مردم نیامدندی، عبد اللَّه ابیّ رئیس منافقان که ایشان را دید گفت من هذه؟ کیست این زن؟ گفتند عایشه، همان ساعت باعتقاد خبیث خویش طعن زد و حدیث افک در میان افکند، قالت عائشة و هلک من هلک فیّ و کان الّذی فولی کبره منهم عبد اللَّه بن ابیّ بن سلول. عایشه گفت چون بمدینه آمدیم بیمار شدم مدت یک ماه و اصحاب افک در گفت و گوی آمده و من از آن بی خبر و ناآگاه، و رنج من از آن بیشتر بود که از رسول خدا آن لطف که هر بار دیدمی به بیماری این بار نمیدیدم و سبب نمی‌دانستم که گمان بد نمی بردم، از رسول بیش از آن نمی‌دیدم که گاه گاه در آمدی و سلام کردی و گفتی:کیف تیکم؟

آخر چون از آن بیماری به شدم و صحت یافتم شبی بیرون آمدم با ام مسطح بنت ابی رهم بن المطّلب بن عبد مناف سوی صحرا می‌رفتیم قضاء حاجت را و دست و روی شستن را که آن گه عادت عرب نبود در خانه‌ها طهارت جای ساختن، چون فارغ شدیم و روی بخانه نهادیم ام مسطح را پای در چادر افتاد بر وی در آمد نفرین کرد بر پسر خویش، گفت تعس مسطح، عایشه گفت بئس ما قلت أ تسبین رجلا قد شهد بدرا، بد گفتی و ناسزا می دشنام دهی کسی را که به بدر حاضر بود، ام مسطح گفت ای هنتاه خبر نداری و نشنیدی که وی چه گفت در حق تو و اصحاب افک چه میگویند، عایشه گفت چه میگویند مرا خبر کن و آگاهی ده، ام مسطح قصه در گرفت و سخن اصحاب افک با وی بگفت، عایشه گفت چون آن سخن شنیدم جهان بر من تاریک‌ گشت و بیماری یکی ده شد، اندوهگین و متحیر بخانه باز آمدم با چشم گریان و دل بریان، رسول خدا در آمد و هم بر آن قاعده گفت: کیف تیکم؟

گفتم یا رسول اللَّه تأذن لی ان آتی ابویّ، مرا دستوری دهی تا در پیش پدر و مادر شوم، و مقصود من آن بود تا ازیشان خبر درست پرسم از احوال خویش و آنچه در حق من میگویند، رسول مرا دستوری داد و آمدم و مادر را گفتم یا امه ما یتحدّث الناس؟ مردم چه میگویند و در کار من سخن چه میرانند؟ مادر گفت یا بنیة هوّنی علیک فو اللَّه لقل ما کانت امرأة قطّ رضیّة عند رجل لها ضرائر الّا اکثرن علیها حسدا. سخن کوتاه کن ای دخترک و آسان فرا گیر و اللَّه که کم افتد زنی پسندیده و دوست داشته شوهر خویش و او را ضرائر بود که نه بر وی حسد برند و در کار وی گفت و گوی کنند، عایشه بتعجب گفت سبحان اللَّه او قد یتحدّث الناس بهذا؟ مردم درین سخن میگویند و تواند بود که گویند؟

گفتا پس از آن همه شب گریستم و خواب نکردم کار بجایی رسید که رسول خدا مشورت کرد با اسامة بن زید و علی بن ابی طالب (ع) در فراق اهل خویش ایشان آنچه دانستند از برائت و پاکی گفتند و علی بن ابی طالب گفت حال وی از کنیزک پرس بریره که وی با تو راست گوید، رسول از بریره پرسید بریره گفت: لا اعلم علیها الّا ما یعلم الصّائغ فی تبر الذهب غیر انها جاریة حدیثة السنّ تنام عن عجینها فیأکله الدّاجن.

عایشه گفت رسول خدا در آن روزها که این گفت و گوی میکردند یک بار پیش من ننشست و با من حدیث نکرد، و مرا نه در شب خواب بود و نه در روز آرام، پیوسته سوزان و گریان و حیران. یک ماه بدین صفت بگذشت آخر روزی رسول خدا در آمد و نزدیک من بنشست گفت: یا عائشة بلّغنی عنک کذا و کذا فان کنت بریئة فسیبرئک اللَّه و ان کنت الممت بذنب فاستغفری اللَّه و توبی الیه فانّ العبد اذا اعترف بذنبه ثم تاب تاب اللَّه علیه.

عایشه چون این سخن از رسول بشنید گفتا زار بگریستم و همچون دیگ بر سر آتش جوشیدم، روی با پدر کردم گفتم اجب عنّی رسول اللَّه فیما قال، رسول خدا را در آنچه میگوید جواب ده از بهر من و در کار من، پدر گفت و اللَّه ما ادری ما اقول لرسول اللَّه، روی با مادر کردم گفتم تو او را جواب ده، ما در همان گفت که پدر گفت، پس چون درماندم گفتم آری بدانستم و این حدیث چنان بسمع شما رسیده که در نفس شما مقرر گشته و اگر من سخن گویم ببراءت و پاکی خویش شما مرا راستگوی ندارید و اگر اعتراف آرم بگناهی که نکرده‌ام و اللَّه خود میداند که از آن بریم و بی‌گناه، شما مرا راستگوی دارید، مثل من این ساعت مثل پدر یوسف است که گفت: فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی‌ ما تَصِفُونَ، این سخن بگفتم و در جامه خواب شدم که خود باللّه تفویض کرده و در دل یقین داشتم که اللَّه مرا مبرا کند و رسول را از حال من خبر دهد، و اللَّه که گمان نبردم که در شأن من آیات قرآن و وحی پاک فرستد که خود را از آن حقیرتر دانستم، بلی امید داشتم که رسول را در خواب بنماید و پاکی من بر وی پیدا کند، گفتا و اللَّه که رسول خدا هم در آن مجلس نشسته بود و هیچکس از اهل بیت برنخاسته بود که آثار نزول وحی بر رسول خدا پیدا گشت، بروز زمستانی عرق از وی روان گشت، از گران باری وحی منزل همچون عقد مروارید که بگسلد از پیشانی مبارک وی قطرات عرق می‌افتاد، چون فارغ گشت بمن نگریست خندان و شادان گفت: ابشری یا عائشة اما و اللَّه فقد براک اللَّه، و قرأ «إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ»

ای بالکذب، و سمّی افکا لکونه مصروفا عن الحق، یقال افک الشّی‌ء اذا قلبه عن وجهه و ذلک انّ عائشة کانت تستحق الثناء بما کانت علیه من الحصانة و الشرف فمن رماها بالسّوء قلب الامر عن وجهه. «عُصْبَةٌ مِنْکُمْ» ای هم جماعة من المسلمین منهم عبد اللَّه بن ابیّ بن سلول و مسطح بن اثاثة بن عباد بن المطلب و حسان بن ثابت الانصاری و حمنة بنت جحش زوجه طلحة بن عبید اللَّه، از اصحاب افک این چهار را نام برده‌اند و ایشان را شناسند و رسول خدا بعد از نزول آیات برائت عایشه ایشان را حدّ فریه زد هر یکی هشتاد ضربه. «لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ» ان خطاب با عایشه است و با صفوان که این نسبت دروغ با وی کردند، و گفته‌اند خطاب با عایشه است و با پدر و مادر وی و با رسول خدا و با صفوان، میگوید مپندارید شما که آن دروغ که بر ایشان بستند و این اندوه صعب که بشما همگان رسید شما را بتر بود بلکه آن شما را بهتر بود که رب العزه دروغ ایشان پیدا کرد و بآیات تنزیل و وحی حق عایشه را عزیز کرد و گرامی و همه را بپاکی وی شاد کرد و چشم روشن، امروز درین جهان و فردا بهشت جاودان و مزد بی کران، وانشد.

اذا اهل الکرامة اکرمونی

فلا اخشی الهوان من اللئام‌

فلیس هو انهم عندی هوانا

و لکن الهوان من الکرام‌

«لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ» ای من العصبة الکاذبة. «مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ» ای جزاء ما اجترح من الذنب علی قدر ما خاض فیه لانّ بعضهم ضحک و بعضهم سکت و بعضهم تکلّم، «وَ الَّذِی تَوَلَّی کِبْرَهُ» ای تحمّل معظمه فبدأ بالخوض فیه، «لَهُ عَذابٌ عَظِیمٌ» قرأ یعقوب کبره بضم الکاف، و قراءة العامة کبره بکسر الکاف، و هما لغتان، یقال کبر سیاسة النّاس فی المال بالکسر و الضمّ جمیعا، و الکبر من التکبیر بالکسر لا غیر، و قیل معناه الّذی قام باشاعة الحدیث و بالغ فیه، و هو عبد اللَّه بن ابیّ، «لَهُ عَذابٌ عَظِیمٌ» یعنی یوم القیامة و انّما سمّاه عظیما لانّه یخلد فی النّار، و قیل «وَ الَّذِی تَوَلَّی کِبْرَهُ» هو حسان بن ثابت عذاب فی الدّنیا بان ذهب بصره و شلّت یداه، روی عن مسروق قال: کنت عند عائشة فدخل حسان بن ثابت فامرت فالقی له وسادة فلما خرج قلت لعائشة، تدعین هذا الرّجل یدخل علیک و قد قال ما قال و انزل اللَّه فیه، «وَ الَّذِی تَوَلَّی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِیمٌ»، فقالت رأی عذاب اشدّ من العمی و لعلّ اللَّه یجعل ذلک العذاب العظیم ذهاب بصره، و قالت انّه کان یدفع عن النبیّ، و قیل هو مسطح بن اثاثه و العذاب العظیم ذهاب بصره فی الدّنیا.

«لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ» یعنی مسطحا و حسّان، «وَ الْمُؤْمِناتُ» یعنی حمنة بنت جحش، «بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً» یعنی بامثالهم من المؤمنین و المؤمنون کلّهم کنفس واحدة، و قیل معناه هلّا ظنوا بهما ما یظنّ بالرّجل لو خلا بامّه و بالمرأة لو خلت بابنها لانّ ازواج النبیّ امّهات المؤمنین، و قیل اراد بهذه الایة ابا ایوب الانصاری و امرأته ام ایوب، و ذلک فیما روی محمد بن اسحاق بن یسار عن رجاله انّ ابا ایوب خالد بن زید قالت له امرأته ام ایوب یا ابا ایوب اما تسمع ما یقول النّاس فی عائشة؟

قال بلی و ذلک الکذب أ کنت فاعلة ذلک یا ام ایوب؟ قالت لا و اللَّه ما کنت لا فعله، قال فعائشة و اللَّه خیر منک سبحان اللَّه هذا بهتان عظیم، فانزل اللَّه «لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً» کما فعل ابو ایوب و صاحبته، «وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبِینٌ» ای کذب بیّن.

«لَوْ لا جاؤُ عَلَیْهِ» ای هلّا جاءوا علی ما زعموا، «بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِکَ عِنْدَ اللَّهِ» ای فی حکم اللَّه، «هُمُ الْکاذِبُونَ» فیه دلیل علی ان من قذفها بعد نزول هذه الایة صار کافرا باللّه عزّ و جل لما فیه من رد شهادة اللَّه لها بالبراءة «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِیما أَفَضْتُمْ فِیهِ» ای خضتم فیه من حدیث القذف، «عَذابٌ عَظِیمٌ» قال ابن عباس: ای عذاب لا انقطاع له یعنی فی الآخرة لانّه ذکر عذاب الدنیا من قبل، فقال: «وَ الَّذِی تَوَلَّی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِیمٌ» فقد اصابه فانه جلد و حدّ.

روت عمرة عن عائشة انّ النبی (ص) لمّا نزلت هذه الایة حدّ اربعة نفر: عبد اللَّه بن ابیّ و حسّان بن ثابت و مسطح بن اثاثة و حمنة بنت حجش.

«إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ» التلقی و التلقف واحد و هو اخذ الکلام شفاها، و قال مجاهد و مقاتل: یرویه بعضکم عن بعض، و قال الکلبی: کان الرّجل منهم یلقی الرّجل فیقول بلّغنی کذا و کذا یتلقونه تلقیا. میگوید آن گه که از دهن یکدیگر این سخن فرا می‌ستدید بزبانهای خویش و با یکدیگر میراندید، و بر قراءت عایشه «تَلَقَّوْنَهُ» بکسر لام و تخفیف قاف من الولق و هو الاسراع الی الکذب آن گه که چنان دروغ زود فرا آن می‌شتابیدید بزبانهای خویش، «وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ» من الفریة ای تتجرؤن علی النطق به فی اهل النبیّ، «تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً» تظنّون انه سهل لا اثم فیه، «وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ» فی الوزر، و قیل و تحسبون ذلک امرا خفیفا یسیرا و ذلک عند اللَّه ذنب عظیم فیه اذی رسول اللَّه و رمی البرئ.

«وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ» ای هلّا اذ سمعتموه، «قُلْتُمْ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا» ای لا یحلّ لنا ان نخوض فی هذا الحدیث، «سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ» ای، هلّا قلتم عند ذلک، سبحانک ای العجب ممّن یقول ذلک هذا کذب عظیم، یبهت من سمعه، و البهتان الکذب یواجه به المؤمن فتحیر منه، و قیل معنی سبحانک هاهنا تعالیت عن ان یقال فی رسولک هذا البهتان العظیم.

روی عن النبی (ص) قال: «البهتان علی البرئ اثقل من السماوات».

قیل معناه وزر الباهت اثقل من السماوات، و قال: «انّ الرّجل لیقول لاخیه یا مرائی فیهدم عمله اربعین عاما فان لم یکن له عمل اربعین عاما أوقر وزر اربعین عاما، و ان الرّجل لیقذف المرأة المحصنة البریئة فیهدم عمل سبعین عاما فان لم یکن له عمل سبعین عاما اوقر وزر سبعین عاما».

«یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا» یعنی کی لا تعودوا، و قیل کراهة ان تعودوا، «لِمِثْلِهِ» ای الی مثل هذا الحدیث من القذف و الخوض فیه و الجلوس مع القاذف و استماع حدیثه، «أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» جزاؤه مضمر ای فاتّعظوا و لا تعودوا.

«وَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ» الدّلالات الواضحات، و قیل الفرائض و الاحکام، «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ» بمصالحکم، «حَکِیمٌ» بتدبیرکم.

«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا». این آیت در قذف عایشه فرو آمد اما حکم آن عام است در زانی و قاذف و مظهر و هر کس که عیب مؤمنان جوید و زشت نامی ایشان طلب کند، فاحشه فا نام ایشان کند و در آن کوشد و سعی کند بفعل یا بقول یا بعزم الفاحشة ما قبح جدا، و المراد بها هاهنا الزنا کقوله فی الاعراف: «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ» یعنی حرّم الزنا فی العلانیة و السرّ، و فی النساء «اللَّاتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَةَ» یعنی الزنا، و بالاحزاب «مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ» یعنی الزّنا، «لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا، وَ الْآخِرَةِ» یعنی عبد اللَّه بن ابیّ و اصحابه المنافقین و هم الّذین بدءوا بالافک و اتوا به، و العذاب فی الدنیا الحدّ و فی الآخرة نار، «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ» انّهم کاذبون، «وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» لانه غیب. «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» جواب لو لا محذوف یعنی لعاجلکم بالعقوبة، قال ابن عباس: یرید مسطح و حسّان و حمنة.

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ» باشاعة الفاحشة فی الّذین آمنوا، و قیل خطواته وساوسه، و قیل هی النذور بالمعاصی و سلوک سبیل الشیطان و اقتفاء آثاره، «وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ» ای بالقبائح من الاعمال، «وَ الْمُنْکَرِ»، قیل المنکر فکلّ ما یکره اللَّه عز و جل، و قیل المنکر ما لا یعرفه الشرع و لا العقل، «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی‌ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً» هذا الخطاب للّذین خاضوا فی الافک. و المعنی ما طهر من هذا الذنب و لا صلح امره بعد الّذی فعل، و قیل ما قبل توبة احد منکم ابدا، و قیل ما اسلم احد منکم و ما اهتدی.

«وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ» ای یحمله علی ما یصیر به زاکیا، و قیل یطهر ما یشاء من الذنب بالرحمة و المغفرة، «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ» لمقالتکم، «عَلِیمٌ» بنیّاتکم و اعمالکم.

«وَ لا یَأْتَلِ» ای لا یحلف و هو یفتعل من الالیة و هی القسم، و قرأ ابو جعفر و لا یتأل بتقدیم التّاء و تأخیر الهمزة، و التالی الحلف و التحکم، یقال آلی و تالی و ائتلی اذا حلف، «أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ» الفضل فی الدّین، و السعة فی المال، و هو ابو بکر الصدّیق، «أَنْ یُؤْتُوا» یعنی ان لا یؤتوا، «أُولِی الْقُرْبی‌» یعنی مسطح و ابن اثاثة و کان ابن خالة ابی بکر، و قال من صعالیک المهاجرین. این آیت در شأن ابو بکر صدّیق فرو آمد که مسطح را همیشه نفقه دادی از بهر درویشی و خویشاوندی که ابن خاله ابو بکر بود و از جمله مهاجرین بود و از اهل بدر بود، چون مسطح در افک عایشه سخن گفت ابو بکر خشم گرفت و سوگند یاد کرد که بعد از آن او را هیچ چیز ندهد، و بر وی نفقه نکند، چون این آیت فرو آمد ابو بکر کفارت سوگند کرد، و گفت و اللَّه لا امنع النفقة عنه ابدا. مصطفی علیه السلام این آیت بر ابو بکر میخواند چون اینجا رسید که: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» ابو بکر گفت بلی انا احبّ ان یغفر اللَّه لی، و قیل «وَ لا یَأْتَلِ» ای لا یقصر من قولهم، لا یألوا فلان جهده و منه قوله تعالی: «لا یَأْلُونَکُمْ خَبالًا»، فعلی هذا قوله: «أَنْ یُؤْتُوا» لا یحتاج الی اضمار لا. «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» العفو السّتر و الصفح الاعراض، و قیل العفو عن الافعال و الصفح عن الاقوال، و قال ابن عباس و الضحاک: اقسم ناس من الصحابة منهم ابو بکر ان لا یتصدقوا علی رجل تکلّم بشی‌ء من الافک و لا ینفقوهم، فانزل اللَّه هذه الآیة «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» معناه ان احببتم ان یغفر اللَّه لکم ذنوبکم فاغفروا ذنوبکم فیما بینکم، «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».

«إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ» الغافلة عن الفاحشة ان لا یقع فی قلبها، و کانت عائشة کذلک، «لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ» قال مقاتل هذا خاص فی عبد اللَّه بن ابیّ و کان منافقا، و روی عن خصیف قال: قلت لسعید بن جبیر من قذف مؤمنة لعنه اللَّه فی الدّنیا و الآخرة، فقال ذلک لعائشة خاصة، و قال قوم هی لعائشة و ازواج النبیّ دون سایر المؤمنات، و روی عن ابن عباس قال: هذه فی شأن عائشة و ازواج النبیّ خاصّة لیس فیها توبة، و من قذف امرأة مؤمنة فقد جعل اللَّه له توبة ثم قرأ «وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ» الی قوله: «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا»، فجعل لهؤلاء توبة و لم یجعل لاولئک توبة، و قال الآخرون نزلت هذه الایة فی ازواج النبی (ص) و کان ذلک کذلک حتی نزلت الایة الّتی فی اول السورة «وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ» الی قوله: «فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» فانزل اللَّه الجلد و التوبة. «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ» قرأ حمزة و الکسائی یشهد بالیاء لتقدم الفعل، «أَلْسِنَتُهُمْ» یعنی بالقذف بالزّنا، «وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» ای و سائر الاعضاء بسائر المعاصی الّتی اعملوا بها، و شهادة الاعضاء بان یصیرها اللَّه کاللسان فی امکان النطق. فان قیل کیف وجه الجمع بین هذه الایة و بین قوله: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی‌ أَفْواهِهِمْ»؟ قلنا اختلفوا فیه، فقال بعضهم انّهم یجحدون فی بعض الاوقات، و اللَّه یختم علی افواههم و ینطق ایدیهم و ارجلهم فاذا علموا انّ الجحود لا ینفعهم رفع اللَّه الختم عن افواههم فیشهدون بجمیع ما عملوا، و قیل ان اللَّه یخرج السنتهم عن افواههم ثم یطبق شفاههم فیشهدون بالسنتهم و هی خارجة من الفم لیکون ابدع.

«یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ» الدّین هاهنا الجزاء و منه قولهم‌ کما تدین تدان‌، یعنی کما تفعل تجازی، و فی الخبر، یوم یدان النّاس باعمالهم‌، و المعنی یوفیهم اللَّه الجزاء الحقّ ای الجزاء الواجب، و قرئ فی الشواذ الحقّ بالرفع فیکون صفة للَّه عز و جل، «یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ» یقضی بحق و یأخذ بحق و یعطی بحق قال ابن عباس: «و ذلک انّ عبد اللَّه بن ابیّ کان یشکّ فی الدّین فیعلم یوم القیامة انّ اللَّه هو الحق المبین.

«الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ» ای الخبیثات من القول و الکلام للخبیثین من النّاس، «وَ الْخَبِیثُونَ» من النّاس، «لِلْخَبِیثاتِ» من القول، «وَ الطَّیِّباتُ» من القول، «لِلطَّیِّبِینَ» من النّاس، «وَ الطَّیِّبُونَ» من النّاس، «لِلطَّیِّباتِ» من القول، و الطیب لا یلیق الّا با الطیّب فعائشة لا یلیق بها الخبیثات من القول، لانّها طیّبة فتضاف الیها الطّیبات من الکلام من الثناء الحسن، و قال الزجاج معناه لا یتکلم بالخبیثات الّا الخبیث من الرجال و النساء. و لا یتکلّم بالطّیبات الا الطیّب من الرجال و النساء، و هذا ذم للّذین قذفوا عائشة و مدح للّذین برؤها بالطّهارة. و قال ابن زید: معناه الخبیثات من النساء للخبیثین من الرّجال و الخبیثون من الرجال للخبیثات من النساء امثال عبد اللَّه بن ابیّ و الشاکّین فی الدّین، و الطّیبات من النساء للطیّبین من الرّجال و الطیّبون من الرّجال للطیبات من النساء یرید عائشة طیّبها اللَّه لرسوله الطیّب صلّی اللَّه علیه و سلّم. «أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ» یعنی عائشة، و قیل عائشة، و صفوان بن المعطل المرادی الّذی رمیت به عائشة کان رجلا صالحا ذکره رسول اللَّه (ص) بخیر، شهید بدرا و خرج من الدّنیا شهیدا و لم یکشف عن انثی قطّ، یقال کان حصورا لا یأتی النساء، فوقع اولئک موقع التثنیة کقوله: «فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ» و المراد به اخوان، و قیل «أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ» یعنی الطّیبین و الطّیبات منزهون مما یقولون، «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ» هذا تأویل قوله، «بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»

و الرزق الکریم الجنّة. لانّ رزقها بلا علاج و لا زرع و لا تلقیح و لا زوال و لا رنق، روی انّ ابن عباس دخل علی عائشة فی مرضها الّذی ماتت فیه، فبکت و قالت اخاف ما اقدم علیه، فقال ابن عباس: لا تخافی فو الّذی انزل الکتاب علی محمّد لا تقدمین الّا علی مغفرة و رزق کریم، فقالت رحمک اللَّه أ هذا شی‌ء انبأک به رسول اللَّه؟ فقال بل هو شی‌ء نبأنیه کتاب اللَّه، قالت و اتل علیّ، فتلا «وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ» فخرج من عندها، فصیح علیها، فقال ما بالها؟ قالوا غشی علیها مما تلوت. و روی انّ عائشة کانت تفتخر باشیاء اعطیتها لم تعطها امرأة غیرها، منها انّ جبرئیل اتی بصورتها فی سرقة من حریر و قال هذه زوجتک، و روی انه اتی بصورتها فی راحته، و انّ النبی لم یتزوج بکرا غیرها، و قبض رسول اللَّه (ص) و رأسه فی حجرها و دفن فی بیتها و کان ینزل علیه الوحی و هو معها فی لحافه. و نزلت براءتها من السّماء، و انّها ابنة خلیفة رسول اللَّه و صدیقه، و انّها حبیبة رسول اللَّه و خلقت طیبة و وعدت مغفرة و رزقا کریما. و کان مسروق اذا روی عن عائشة قال: حدثتنی الصدّیقة بنت الصدّیق حبیبة حبیب اللَّه المبرّاة من فوق سبع سماوات. و اجمعوا انّ من قذف عائشة ضربت عنقه لتبرئة اللَّه عزّ و جلّ ایاها کرم اللَّه وجهها.

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ» ای بیوتا لستم تملکونها و لا تسکنونها، «حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا». عدی بن ثابت گفت: زنی انصاریه آمد و گفت یا رسول اللَّه من در خانه خویش گاه گاه بر حالی باشم که نخواهم که هیچکس مرا بیند در آن حال نه پدر و نه فرزند اگر در آن حال مردی ازین کسان و خویشان من در آید من چکنم حال من چون بود؟ رب العالمین این آیت بجواب وی فرو فرستاد، «تَسْتَأْنِسُوا» یعنی تستأذنوا، و قرأ غیر واحد من الصّحابة «حتی تستأذنوا»، و قیل الاستیناس طلب الانس و هو ان ینظر هل فی البیت انسان فیؤذنه انّه داخل، معنی آنست که در هیچ خانه مروید که سکنای شما در آن نبود و ملک شما نبود تا نخست بر رسید که هیچ مردم در آن خانه هست و دستوری بخواهید، مجاهد گفت: آوازی دهید تسبیح و تکبیر یا تنحنحی کنید، تا اهل بیت را آگاهی دهید، ابن عباس گفت: در آیت تقدیم و تأخیر است یعنی حتی تسلّموا و تستأذنوا، ای حتی تقولوا السّلام علیکم ادخل، سلام مستحبّ است و استیذان واجب.

روی عن کلدة بن حنبل قال: دخلت علی النبیّ (ص) و لم اسلم و لم استأذن، فقال النبیّ: ارجع فقل السّلام علیکم أ ادخل؟

و فی حدیث ابی موسی الاشعری عن النبیّ «ثلاثا فان اذن لک و الا فراجع»، قال الحسن: الاوّل اعلام، و الثانی مؤامرة و الثالث استیذان بالرجوع. و اگر در خانه خویش شود یا در ذوات المحارم استیذان واجب نیست اما مستحبّ است که تنحنح کند یا ادنی حرکتی، ابراهیم نخعی گفت: استأذن علی امّک لعلها تکون عریانة.

و عن عطاء بن یسار، انّ رجلا قال للنبیّ استأذن علی امّی؟ قال: نعم، قال انّها لیس لها خادم غیری ا فاستأذن علیها کلما دخلت؟ قال: أ تحبّ ان تریها عریانة؟ قال الرجل لا، قال فاستأذن علیها.

و قیل «غَیْرَ بُیُوتِکُمْ» هذا واقع علی الاستیناس غیر واقع علی التسلیم، التأویل لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستأنسوا، و لا تدخلوا بیوتا حتّی تسلّموا علی اهلها.

و فی وصیّة رسول اللَّه انس بن مالک، و اذا دخلت علی اهلک فسلّم علیهم یکثر خیر بیتک.

«فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیها» ای فی البیوت احدا یأذن لکم فی دخولها.

«فَلا تَدْخُلُوها حَتَّی یُؤْذَنَ لَکُمْ وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا» یعنی اذا کان فی البیت قوم فقالوا ارجع فلیرجع، و لا یقعد علی الباب ملازما، «هُوَ أَزْکی‌ لَکُمْ» ای الرجوع اطهر لکم و اصلح لکم، قال قتادة: اذا لم یؤذن له فلا یقعد علی الباب فانّ للناس حاجات و اذا حضر فلم یستأذن و قعد علی الباب منتظرا جاز، کان ابن عباس یأتی باب الانصار لطلب الحدیث فیقعد علی الباب حتّی یخرج و لا یستأذن فیخرج الرّجل فیقول یا بن عم رسول اللَّه لو اخبرتنی، فیقول هکذا امرنا ان نطلب العلم، و اذا وقف فلا ینظر من شق الباب اذا کان مردودا. روی ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «لو ان امرأ اطّلع علیک بغیر اذن فحذفته عصاة ففقأت عینه ما کان علیک جناح»، و فی بعض الاخبار، و هل حصول الاستیذان الا من اجل البصر، «وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ» من الدخول بالاذن و غیر الاذن، و لمّا نزلت آیة الاستیذان، قالوا کیف بالبیوت الّتی بین مکة و المدینة و الشام علی ظهر الطریق لیس فیها ساکن؟ فانزل اللَّه عزّ و جل، «لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکُونَةٍ» ای بغیر استیذان، «فِیها مَتاعٌ لَکُمْ» ای منفعة لکم، و اختلفوا فی هذه البیوت، قال قتادة: هی الخانات و البیوت و المنازل المبنیّة للسائلة، و المنفعة فیها بالنزول و ایواء المتاع و الاتّقاء من الحرّ و البرد، و قیل «فِیها مَتاعٌ لَکُمْ» ای فیها حاجة لکم کانوا یضعون فیها الاسلحة اذا ثقلت علیهم، و قال ابن زید: هی بیوت التّجار و حوانیتهم الّتی بالاسواق یدخلونها للبیع و الشری و هو المنفعة، و قال النخعی: لیس علی حوانیت السوق اذن، و کان ابن سیرین اذا جاء الی حانوت السوق یقول السلام علیکم أ ادخل؟ ثم یلج. و قال عطاء: هی البیوت الخربة و المتاع هی قضاء الحاجة فیها من البول و الغائط، و قیل هی جمیع البیوت للّتی لا ساکن لها، لانّ الاستیذان انّما جاء لئلّا یطلع علی عورة فان لم یخف ذلک فله الدخول بغیر الاستیذان. «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ» ای اذا دخلتم بیوت غیرکم فاتقوا اللَّه فانه یعلم خائنة الاعین و ما تخفی الصّدور.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode