گنجور

 
میبدی

قوله تعالی. «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ» ابن کثیر و قرّاء بصره یدفع خوانند بی‌الف، و باقی یدافع بالف، و معنی هر دو یکسانست یعنی یدفع عن المؤمنین کید عدوّهم و و شرّهم. این آیت بساط آیت ثانی است از بهر آن که اوّل آیت که بقتال فرو آمد این آیت بود که: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ»، رسول را و یاران را فرمودند تا با اهل زمین جنگ کنند قیاصره و اکاسره و اقیال و غیر ایشان، و در آن عصر اهل زمین همه کفّار بودند و مؤمنان در جنب ایشان اندک، ربّ العزّه ایشان را وعده نصرت داد و دفاع، و ایشان را درین آیت بر قتال داشت و دلیر گردانید گفت اللَّه شر ایشان و کید ایشان گرچه بسیارند باز دارد از مؤمنان اگرچه اندکند، و گفته‌اند معنی آیت بر عموم است، ای یدفع عن المؤمنین بنور السنّة ظلمة البدعة، و بنور الایمان ظلمة الکفر.

«إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ» هذان اسمان یشملان کلّ کافر باللّه، ای کلّ خوّان فی امانة اللَّه، کفور لنعمته، یقال الخوّان الّذی عادته و سنّته الخیانة، و الکفور الّذی عادته الکفران، بیّن اللَّه سبحانه انّه انّما یدفع عمن لیس بخوّان و لا کفور.

«أُذِنَ» بضم الف قراءت نافع و ابو عمرو و عاصم و یعقوب است بر فعل مجهول، باقی اذن بفتح الف خوانند یعنی اذن اللَّه «لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ»، و اذن گفت نه امر یعنی که اللَّه تعالی حرص ایشان دید بر قتال دشمن و اعلاء کلمه حقّ آن از ایشان بپسندید و ایشان را بقتال دستوری داد و تولّی نصرت ایشان کرد و دفاع ایشان «یُقاتَلُونَ» بفتح تاء قراءت نافع است و ابن عامر و حفص. یعنی اذن للمؤمنین الّذین قاتلهم المشرکون، باقی بکسر تاء خوانند، یعنی اذن للمؤمنین الّذین یصلحون للقتال فی قتال الکفّار، «بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا» یعنی بسبب ان ظلموا او لانّهم ظلموا او من اجل انّهم ظلموا او جزاء بان ظلموا فاخرجوا من دیارهم فاوذوا. «وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی‌ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» هذا تفسیر الدّفاع، و قیل «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ» ای قضی للمجاهدین انّهم ربّما هزموا او قتلوا احیانا مع ان اللَّه علی نصرهم لقادر. باین قول معنی آنست که اللَّه تعالی حکم راند و قضا کرد و خواست ایشان را که جنگ کنند با دشمن دین که بر ایشان ستم آید گاه‌گاه با آنکه اللَّه تعالی بر یاری دادن ایشان براستی که قادر است و توانا، و «اذن» در قرآن جایها بیاید بمعنی قضاء، منها قوله: «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ» الی قوله: «بِإِذْنِ اللَّهِ» و منها ما خاطب به عیسی: «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی». آن گه تغریت کرد گفت: «الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ» ای اخرجوا من مکّة ظلما «بِغَیْرِ حَقٍّ»، ای بغیر جزم اوجب اخراجهم، و قیل «بِغَیْرِ حَقٍّ» ای من غیر حقّ استحقوا ذلک، «إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ»، هذا استثناء منقطع یعنی لکنّهم یقولون ربّنا اللَّه، و قیل محلّه جرّ بدلا من قوله: «بِغَیْرِ حَقٍّ» ای اخرجوا بان یقولوا: «رَبُّنَا اللَّهُ» روی عن الحسن انّه قال: اما و اللَّه ما سفکوا دما و لا اخذوا مالا و لا قطعوا لهم رحما و انّما فعلوا ما فعلوا لانّهم قالوا: «رَبُّنَا اللَّهُ». و هو نظیر قوله: «وَ مانَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»، سبب نزول این آیت آن بود که مشرکان مکّة پیوسته اصحاب رسول را می‌رنجانیدند و ایشان را ناسزا میگفتند و زخم میکردند، یاران برسول خدا نالیدند و رنج خویش بدو برداشتند و دستوری قتال خواستند، رسول گفت، صبر کنید که جز صبر روی نیست. و مرا بقتال نفرموده‌اند، پس کار بدانجای رسید که کافران و مشرکان رسول را از مکّه بیرون کردند ابو بکر صدّیق گفت. عرفت انّه سیکون قتال، آن روز دانستم که قتال و جهاد خواهد بود که رسول خدای را بیرون کردند، پس چون بمدینه هجرت کرد این آیت آمد و هی اوّل آیة نزلت فی القتال نسخت بها کلّ آیة امر فیها بالکف عن القتال. و قال مجاهد: نزلت هذه الآیة فی قوم باعیانهم خرجوا مهاجرین من مکّة الی المدینة فکانوا یمنعون فاذن اللَّه لهم فی القتال الکفّار الّذین یمنعونهم من الهجرة.

«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» بالجهاد و اقامة الحدود و کفّ الظلم، «لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ»، قرأ ابن کثیر و نافع لهدمت بتخفیف الدّال، و قرأ الآخرون بتشدیدها، فالتخفیف اصل الکلمة و یصلح للقلیل و الکثیر، و التشدید یختص بالکثیر، لهدمت، یعنی لخربت و قیل لعطّلت و تهدیمها تعطیلها، صوامع، یعنی صوامع الرهبان، و قیل صوامع الصّابئین و قیل صوامع المؤمنین.

لقوله علیه السلام. «نعم صومعة المؤمن بیته»

و اشتقاقها من الصمع و هو الصغر فی الاذن، یقال اذن صماء، قوله: «وَ بِیَعٌ» یعنی بیع النصاری، واحدتها بیعة. «وَ صَلَواتٌ» یعنی کنائس الیهود، و یسمّونها بالعبرانیّة صلوتا.

«وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً» یعنی مساجد المسلمین من امّة محمّد (ص) معنی آیت آنست که اگر نه والیان و سلطانان بودندی و گماشتگان اللَّه که بفرمان وی جهاد و قتال می‌کنند و حدها می‌رانند و شرّ بدان از نیکان باز می‌دارند. لهدّم معبد اهل کلّ زمان، فی زمن موسی الکنائس، و فی زمن عیسی البیع و الصوامع، و فی زمن محمّد (ص) المساجد، فروهشتندی خراب و معطل، در عهد موسی صلوتاهای جهودان و در عهد عیسی کلیساهای ترسایان و صومعه‌های راهبان، و در عهد محمّد مصطفی مسجدهای مؤمنان. و قال ابن زید: اراد بالصلوات، صلوات اهل الاسلام فانّها تنقطع اذا دخل العدوّ علیهم، و قیل معنی الآیة، لو لا انّی اذنت للمؤمنین فی قتال الکفّار لغلب الکفّار علی البلاد و اظهروا فیها الفساد. «وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ» ای من اقام شریعة من شرایعه نصر علی اقامة ذلک الّا انّه لا یقام فی شریعة نبیّ الّا ما اتی به ذلک النبیّ و ینتهی عمّا نهی عنه. «إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ» علی خلقه، «عَزِیزٌ» منیع فی سلطانه.

«الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ»، الّذین فی موضع نصب علی تفسیر «من» یعنی و لینصرنّ اللَّه من ینصره. ثم بیّن صفة ناصر به فقال: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ»، تأویل الآیة انّ اللَّه عزّ و جل ینصر الّذین یمکّنهم و یؤمرهم و یستخلفهم و یولّیهم فینصرونه و ینصرون دینه و یجاهدون عدوّه و یقیمون صلوات الجمعة و الاعیاد و الصّلوات بعرفات و منی و ینصبون المؤذنین ثمّ لم یفرّق بین الصلاة و قرینتها و هی الزّکاة و یأمرون بالمعروف اقامة حقوق الدّین و جهاد العدوّ و ینهون عن المنکر یکفّون ایدی العتاة و البغاة. روی عن الحسن انه قال: اخذ اللَّه المیثاق علی الامراء اذ تمکّنوا فی الارض ان یقیموا الصّلاة و یؤتوا الزّکاة یأمروا بالمعروف و ینهوا عن المنکر، کما اخذ علی العلماء ان یتلوا کتابه و احکامه فلا یکتموه، فی قوله: «الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ»، و فی قوله: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ» الآیة.. و فی الآیة دلیل علی صحّة خلافة الخلفاء الرّاشدین، لانّهم کانوا من المهاجرین و تمکّنوا فی الارض و اقاموا الصّلاة و آتوا الزّکاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر، و قیل التمکّن فی هذه الآیة هو التولّی الّذی قال فی قوله عزّ و جلّ: «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ» ثمّ قال: «وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»، ای آخر امور الخلق و مصیرهم الیه، یعنی یبطل کلّ ملک سوی ملکه فتصیر الامور للَّه بلا منازع و لا مدّع.

«وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ» فی هذه الآیة تسلیة محمّد (ص) من تکذیب اهل مکّة ایّاه، ای لست باوّل من نسب الی الکذب من الانبیاء بل کذّب کلّ قوم نبیّهم قبل قومک.

«کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ» نوحا «وَ عادٌ» هودا، «وَ ثَمُودُ» صالحا، «وَ قَوْمُ إِبْراهِیمَ» ابرهیم، «وَ قَوْمُ لُوطٍ» لوطا، «وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ» شعیبا، «وَ کُذِّبَ مُوسی‌» کذّبه فرعون و قوم فرعون فلم یقل و قوم موسی لانّ قوم موسی بنو اسرائیل و کانوا قد آمنوا به فی الآیة مضمر تقدیره، و ان یکذّبوک فلا تحزن. و قوله: «فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرِینَ»، ای اخّرت آجالهم، «ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ»، ای عاقبتهم علی کفرهم، و اهلکتهم قوم نوح بالطوفان، و عادا بالریح، و ثمود بالصیحة، و نمرود ببعوضة، و قوم لوط بالخسف و امطار الحجارة علیهم، و اصحاب مدین بالظلّة، و اعداء موسی بالغرق، «فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ» ای انکاری یعنی انکرت علیهم ما فعلوا من التکذیب بالعذاب و الهلاک یخوف به من یخالف النبیّ (ص) و یکذّبه.

«فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ» ای کم من اهل قریة، «اهلکتها» بالتّاء علی الوحدة قرأها اهل البصرة و الوجه انّه فعل اللَّه تعالی فجاء علی اصله من الافراد لانّ ما قبله کذلک و هو قوله: «فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ»، و قرأ الآخرون: «اهلکنا بالنّون و الالف علی التعظیم و الوجه انّه قد جاء فی التنزیل کثیر بهذا اللفظ نحو قوله: «وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها»، «وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ»، «فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَةٌ» ای و اهلها ظالمون کافرون، «فَهِیَ خاوِیَةٌ عَلی‌ عُرُوشِها» ای ساقطة علی سقوفها. یعنی سقطت السقوف ثمّ سقطت علیها الجدران. و قیل خاویة ای خالیة عن اهلها باقیة علی حالها، یقال خوت الدّار و الارض، تخوی خواء و خوی بطنه من الطعام، یخوی خوی و خوی النهر یخوی خوی و النهر خو. «وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ» ای و کم من بئر متروکة مخلاة عن اهلها، و بیر غیر مهموزة قرأها ورش عن نافع و ابو عمرو، و اذا ادرج و الوجه انّه علی تخفیف الهمزة و تخفیفها هاهنا یقلّبها یاء لسکونها و انکسار ما قبلها کذیب و نحوه، و قرأ الباقون «وَ بِئْرٍ» بالهمز و الوجه انّه هو الاصل لانّ الاصل فی الهمزة التحقیق. «وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ»، رفیع طویل من قولهم: شاد بناه اذا رفعه، و قیل مشید ای مجصّص بالشّید و هو الجص و الکلس، تأویل الآیة، انّ کلهم فی الارض صنفان سکن و نزل فلا یزال النزل یموتون و یعطّلون بئرهم، و السکن یموتون و یعطّلون قصرهم. خلاف است میان علما که این بئر و قصر اینجا بر عموم رانند یا بر خصوص قومی گفتند این بر عموم است و مراد آنست که اهل زمین جمله دو گروهند: دشتیان و شهریان از دشتیان که بمیرند چاه باز ماند معطّل و از شهریان کوشک و خانه بازماند معطّل باز قومی گفتند این بئر و قصر معلومند و مخصوص و موضوع آن پیدا، در دیار یمن کوهی است بر سر آن کوه این قصر ساخته بودند قومی ازین کردان و دشت نشینان در عصر عاد، آخر شیطان بر ایشان ظفر یافته و از راه ببرده و به پیغامبر آن عصر کافر گشته و بت پرست شده بتعلیم شیطان بر سر آن کوه قصری ساختند از سنگ و گچ دویست گز بالای آن، صد خانه در آن ساخته بر پنج طبقه، یک طبقه شتران را، یکی گاوان را، یکی گوسفندان را، یکی طعام و خوردنی خویش را، یکی نشستنگاه خویش را، و در دامن آن کوه چاهی فرو بردند و آن را آبشخور خویش و چهار پایان ساختند. روزگار بر آمد و کفر ایشان و طغیان ایشان بغایت رسید و از پذیرفتن حق سر باز زدند و پیغامبر خویش را خوار داشتند تا پیغامبر دعا کرد بر ایشان گفت: اللّهم اهلکهم بما شئت، فغاز ماء بئرهم فبقیت معطّلة و بقیت اغنامهم عطّاشا ثلاثة ایّام ثمّ ماتت فلمّا کان یوم الرّابع بعث اللَّه علی ابلهم وجعا فماتت عن آخرها، و بعث اللَّه علیهم یوم السابع جبرئیل فصاح فیهم فصاروا کلّهم خامدین فبقیت البئر معطّلة من الماء، و القصر معطّلا عن السکّان لم یسکنه احد الی یومنا هذا. ضحاک گفت: این چاه بحضرموت است در شهری که آن را حاصور گویند و سبب آن بود که چون قوم صالح را عذاب رسید جماعتی بوی ایمان آوردند و با صالح بحضرموت شدند چون آنجا رسیدند صالح فرمان یافت از آن حضرموت خواندند، لانّ صالحا لما حضر مات. پس آن قوم که بصالح ایمان آورده بودند و عدد ایشان چهار هزار بود این شهر حاصور را بنا نهادند بر سر آن چاه و آنجا وطن گرفتند و از قوم خویش یکی را بر خود امیر کردند پس بروزگار فرزندان و نژاد ایشان بسیار شدند و در نعمت و کام ایشان را بطر گرفت کافر گشتند و بت پرست، تا ربّ العزّه بایشان پیغامبری فرستاد نام وی حنظلة بن صفوان و قیل شریح بن صفوان و کان حمّالا فیهم، ایشان پیغامبر را بکشتند و در طغیان و کفر بیفزودند ربّ العزه ایشان را جمله هلاک کرد و آن دیار و وطن ایشان خراب گشت و چاه معطل ماند، گفته‌اند که از آن چاه پیوسته دودی سیاه منتن میآید کسی که بنزدیک آن چاه و آن قصر شود ناله‌ای بگوش وی رسد. و روی عن ابن عباس انّه قال: امّا البئر المعطّلة فانّها کانت لاهل عدن من الیمن و هی الرّس الّذی قال اللَّه عز و جل: «وَ أَصْحابَ الرَّسِّ». و قال کعب الاحبار: انّ القصر بناه عاد الثانی و هو عاد بن منذر بن ارم بن عاد.

قوله: «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ» یعنی کفار مکّة فینظروا الی مصارع المکذّبین فی الامم الخالیة و هو قوله: «فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها»، فیتفکروا و یعتبروا، ثمّ ذکر انّ الأبصار لا تعمی عن رؤیة الآیات و لکن القلوب تعمی فلا تتفکر و لا تعتبر، قوله: «فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ» هذه الهاء تسمّی عمادا و المعنی انّ العمی الضّار، هو عمی القلب، فامّا عمی البصر فلیس بضارّ فی امر الدّین. قال قتادة: البصر الظاهر بلغة و متعة و بصر القلب هو البصر النافع، و ذکر القلوب الّتی فی صدور و القلب لا یکون الّا فی الصدر، و لکن جری هذا علی التوکید کقوله: «وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ» و فی الآیة دلیل علی انّ القلب محلّ العقل و العلم لا الدّماغ، و قیل العقل علم غریزی یکتسب به العلم الاختیاری. آن روز که این آیت از آسمان فرو آمد که: «وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی‌ فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی‌»، عبد اللَّه بن زائده که او را أمّ ابن مکتوم گویند پیش مصطفی (ص) آمد گفت: یا رسول اللَّه انا فی الدّنیا اعمی ا فاکون فی الآخرة اعمی؟ من که در دنیا نابینایم فردا در قیامت نابینا خواهم بود؟ ربّ العالمین بجواب وی این آیت فرو فرستاد: «فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»، معنی آنست که نابینایی ظاهر در کار دین زیان ندارد و فردا در قیامت بینایی به نبرد، نابینایی دلست که در کار دین زیان دارد و فردا در قیامت بینایی ببرد.

«وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ» این در شأن مشرکان مکّه فرو آمد النضر بن الحارث و غیر او که بر سبیل انکار باستهزاء میگفتند:، «فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ عَجِّلْ لَنا قِطَّنا، ائْتِنا بِما تَعِدُنا». ربّ العزه بجواب ایشان این آیت فرو فرستاد: «وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ»، می‌شتابانند ترا بعذاب و آن عذاب بوقت خویش برسد چنان که اللَّه تعالی خواسته و تقدیر کرده که اللَّه تعالی وعده خلاف نکند و گفته خود بنگرداند، آن گه گفت: «وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» یعنی این چه شتابست که می‌کنند و روزی از روزگار عذاب اخرت هزار سالست ازین روزها که امروز می‌شمرند آن را که صفت این بود شتاب در آن چون کنند، و قیل معناه انّه لا یفوته شی‌ء و انّ یوما عنده و الف سنة فی قدرته واحد، شتاب میکنند در چیزی که بر اللَّه تعالی فوت نخواهد شد، و روزی و هزار سال در قدرت او یکسانست یعنی که در مهلت دادن ایشان چه روزی و چه هزار سال که نه برو فوت خواهد شد، نحاس گفت: معنی آیت آنست که ای محمّد کافران استعجال عذاب می‌کنند و من که خداوندم وعده‌ای که با تو کرده‌ام که ترا نصرت دهم و ایشان را هلاک کنم این وعده خلاف نکنم، پس انجاز وعده آن بود که روز بدر مسلمانان را نصرت داد و کافران را هلاک کرد آن گه گفت: «وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ». ایشان را خبر کن که عذاب دنیا اینست که دیدند و عذاب آخرت چنانست که روزی از آن روزگار عذاب چون هزار سالست ازین روزگار که شما می‌شمرید ابن زید گفت این روزگار ایّام آخرتست آن گه که مؤمن در نعیم بهشت باشد و کافر در عذاب دوزخ روزی از روزهای ایشان بر اندازه هزار سال دنیا باشد، و دلیل برین خبر مصطفی است‌

قال النبی (ص): «ابشروا یا معشر صعالیک المهاجرین بالفوز التّام یوم القیامة تدخلون الجنّة قبل اغنیاء النّاس بنصف یوم و ذلک مقدار خمس مائة سنة»، اما آنچه ربّ العزّه گفت: «فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ» صفت روز قیامتست علی الخصوص، و عن ابن عباس فی جماعة: انّ کل یوم من الایّام الستة الّتی خلق اللَّه فیها السّماوات و الارض کالف سنة ممّا تعدون. قرأ حمزة و ابن کثیر و الکسائی «یعدون» بالیاء هاهنا لقوله: «یَسْتَعْجِلُونَکَ»، و قرأ الباقون بالتاء لانّه اعم لانّه خطاب للمستعجلین و للمؤمنین و اتفقوا فی سورة المضاجع انّه بالتّاء.

«وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَها» امهلتها بتأخیر عقوبتها، «وَ هِیَ ظالِمَةٌ» کافرة، «ثُمَّ أَخَذْتُها» بالعقوبة، «وَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ» مرجع الجمیع فلا یفوتنی شی‌ء.

«قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ» یا اهل مکّة، «إِنَّما أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ» ای بشیر و نذیر ثمّ بشّر فقال: «فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ» الرّزق الکریم الّذی لا یکتسب بالدنیّات من التذلل للخلق و الاخذ من المنّان و ارتکاب الظّلم، و قیل الرّزق الکریم الّذی لا ینقطع ابدا و هو الجنّة.

«وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا» ای یجتهدون فی ردّ القرآن و ابطاله، «مُعاجِزِینَ» ای مقدّرین ظانّین انّهم یعجزوننا بزعمهم ان لا بعث و لا نشور و لا جنّة و لا نار، یعنی یظنّون انّهم یسبقوننا و یفوتوننا فلا تقدر علیهم هذا، کقوله: «أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا»، و قیل معاجزین ای مشاقین معاندین، و قرأ ابن کثیر و ابو عمرو معجّزین بتشدید الجیم من غیر الف هاهنا و فی سورة سبا، ای مثبّطین النّاس علی الایمان بمحمّد و قیل ناسبین من اتّبع النبیّ الی العجز. «أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ» ای اصحاب النّار الموقدة، و قیل الجحیم احدی الطبقات.

«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ»، «من» هاهنا لابتداء الغایة و قوله: «مِنْ رَسُولٍ» من زیادة لعموم النفی و اختلفوا فی الرّسول و النبی فقال بعضهم کلّ رسول نبیّ و کلّ نبیّ رسول، و قال بعضهم الرسول اعلی شأنا لانّ کلّ رسول نبیّ و لیس کلّ نبیّ رسولا، و قال بعضهم الرّسول هو الشّارع و النبیّ الحافظ شریعة غیره، و قال بعضهم الرّسول الّذی یأتیه الملک بالوحی و النبیّ الّذی یری فی المنام ما یوحی الیه، «إِلَّا إِذا تَمَنَّی»، فیها قولان: احدهما تمنّی ای حدّث نفسه، و الثانی تمنّی ای تلا، و منه قول الشاعر:

تمنّی کتاب اللَّه آخر لیلة

تمنّی داود الزّبور علی رسل‌

و اصل الکلمة من منی اللَّه کذا اذا قدّره و تمنّی الانسان تقدیره بلوغه، و التمنّی التلاوة لانّ التالی یقدّر الحروف و یذکرها شیئا فشیئا. قوله: «أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ» ای فی تلاوته، مفسّران گفتند رسول خدا در انجمن قریش نشسته بود که جبرئیل از آسمان فرود آمد و سورة وَ النَّجْمِ إِذا هَوی‌ فروآورد، رسول خدای بر خواند چون اینجا رسید: «أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْری‌» بر زبان وی برفت بالقاء شیطان بر سبیل سهو و نسیان: «تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهنّ لترتجی».

قریش آن بشنیدند شاد شدند و رسول خدا هم چنان میخواند تا سوره بآخر برد و سجود کرد مؤمنان و یاران با وی سجود کردند و همچنین مشرکان که حاضر بودند بموافقت همه سجود کردند تا آن حد که ولید مغیره و سعید بن العاص هر دو سخت پیر بودند و طاقت نداشتند که سر بر زمین نهند هر یکی قبضه‌ای خاک برداشتند و بر پیشانی خویش نهادند و باشارت سجود کردند، پس قریش متفرق گشتند شادان و خرم با یکدیگر می‌گفتند که محمّد امروز خدایان ما را سخن نیک گفت و ما نیک دانیم که خدای آسمان جلّ جلاله آفریدگار است و روزی گمار، مرده زنده کند و زنده میراند، لکن این خدایان ما بدان می‌پرستیم تا فردا از بهر ما بنزدیک وی شفاعت کنند اکنون که محمّد ایشان را این سخن گفت ما با اوییم و ازو جدا نه ایم، شبانگاه جبرئیل فرو آمد گفت: یا محمّد ما ذا صنعت؟ این چه بود که تو کردی؟ لقد تلوت علی النّاس ما لم آتک به عن اللَّه، بر مردم چیزی خواندی که من نیاوردم و در پیغام و کلام حق نبود، رسول خدا از آن عظیم دلتنگ شد و رنجور گشت و از قهر حق بترسید، پس جبرئیل فرو آمد و تسکین روعت وی را و تسلّی دل وی را این آیت فرو آورد: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ».

قومی گفتند رسول خدا در مسجد حرام بود در نماز که سورة و النجم خواند و این قصه القاء شیطان برفت، اگر کسی گوید رسول خدا معصوم بود از غلط و سهو در اصل دین و تبلیغ رسالت پس این غلط در تلاوت بر وی چون روا باشد؟ و نیز رب العزه گفت قرآن را: «لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ»، یعنی ابلیس، و قال تعالی: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» یعنی من التغییر و التبدیل. علماء تفسیر در جواب این مختلفند، قتاده گفت: القی الشیطان فی تلاوته و هو ناعش یعنی اغفی النبیّ اغفاة فجری ذلک علی لسانه بالقاء الشّیطان و لم یکن له خبر، و قیل القی الشّیطان فی تلاوته بقراءة الشّیطان رافعا صوته فظنّ السامعون انّه من قراءة النبیّ هذا کما انّ الشیطان نادی یوم احد: الا انّ محمدا قد قتل، حتی انکسرت قلوب المؤمنین و قویت قلوب المشرکین. و قال ابن عیسی: لمّا انتهی النبیّ الی هذه الآیة تلاه منافق من شیاطین الانس و القی فی صوته هذه الکلمة فخیّل الی النّاس انّه من تلاوة النبیّ و قال الحسن: انّما قال النبیّ ذلک علی وجه الانکار دون الاخبار فکانّه حکی کلامهم ثم انکر علیهم. و تقدیره تلک الغرانیق العلی بزعمکم ایّها المشرکون امنها شفاعتهن ترتجی، و کم من ملک فی السّماوات لا تغنی شفاعتهم شیئا، هذا ما ذکره المفسّرون و اللَّه اعلم بالصواب. «فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ» فیبیّن بطلان ذلک و یخبر انّه من من الشّیطان، «ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ» ای ینزلها محکمة مبیّنة لا یجد احد الی بطلانها سبیلا، «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ» بوحیه، «حَکِیمٌ» بخلقه، «لِیَجْعَلَ» هذه اللام تسمّی لام العاقبة، کقوله: «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا»، و قیل هی لام کی، ای کی یجعل. «ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً،» ای محنة و بلیّة، «لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»، شک و نفاق و هم المنافقون، «وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ» عن قبول الحقّ و هم المشرکون و ذلک انّهم افتتنوا لمّا سمعوا ذلک ثمّ نسخ و رفع فازداد و عتوّا و ظنّوا انّ محمّدا کان یقوله من عند نفسه ثم یندم فیبطل، «وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ» ای فی خلاف شدید، الشّقاق غایة الخلاف، یقال شاقنی فلان، ای کنت فی شقّ و هو فی شقّ آخر.

«وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» ای التوحید و القرآن و التصدیق بالنسخ، «أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ» تأویل الآیة لیجعل ما یلقی الشّیطان و ینسخه اللَّه فتنة، و لیعلم الّذین اوتوا العلم انّ الّذی احکم اللَّه من آیاته هو الحق من ربّک، «فَیُؤْمِنُوا بِهِ» یعتقدوا انّه من اللَّه، «فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ» ای فتسکن الیه قلوبهم، «وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» ای دین قیّم و هو الاسلام یثبتهم علیه.

«وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ» ای فی شک ممّا القی الشیطان علی لسان رسول اللَّه یقولون ما باله ذکرها بخیر ثمّ ارتدّ عنها، و قال ابن جریح: «منه» ای من القرآن، و قیل من الدّین و هو الصّراط المستقیم. «حَتَّی تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً» یعنی القیامة، و قیل الموت، «أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ» ای عذاب یوم لا لیلة له و هو یوم القیمة، و قیل عقیم علی الکفّار فلا یکون لهم فیه خیر و لا راحة کما انّ الرّیح العقیم هی الّتی لا سحاب معها و لا مطر، و العذاب العقیم هو الّذی لا مخرج منه، اخذ ذلک من عقم المرأة الّتی لا تلد و عقم الرّجل الّذی لا یولد له، و قیل یوم عقیم یوم بدر و انّما سمّی عقیما لانّ نسلهم انقطع فیه، و لم یکن للکفّار فیه خیر، و قیل لانّه لا مثل له فی عظم امره لقتال الملائکة فیه و لم یقاتلوا بعد ذلک.

«الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ» یعنی یوم القیامة، «لِلَّهِ» وحده من غیر منازع و لا مدّع، کقوله «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ». «یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ» ای یقضی بین الفریقین، ثمّ بین الحکم، فقال عزّ من قائل: «فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ» ای عذاب معه ذلة و هوان، و قیل «یَوْمَئِذٍ» یعنی یوم بدر، فحکم لنبیّه بالنّصر، و للمؤمنین بالجنّة و لاعدائه بالقتل و الهزیمة و النّار.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode