گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَیْنِ» مثل زن ایشان را بدو مرد، «جَعَلْنا لِأَحَدِهِما» کردیم و دادیم یکی را از ایشان، «جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ» دو رز از انگور، «وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ» گرد بر گرد آن خرماستان کردیم، «وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً (۳۲)» و میان آن دو رز کشت زار.

«کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها» آن هر دو رز بار خود بیرون داد، «وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً» از چندان که هرگز تواند بود که از رز بر بیاید هیچ بنکاست، «وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً (۳۳)» و زیر آن رزها جویها راندیم.

«وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ» و او را جز از آن مالی بود و در آن رزان میوه، «فَقالَ لِصاحِبِهِ» پس گفت آن مرد با یار خویش، «وَ هُوَ یُحاوِرُهُ» و در روی او گفت، «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالًا» من امروز از تو افزون مال ترم، «وَ أَعَزُّ نَفَراً (۳۴)» و انبوه خادم‌تر.

«وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ» آن مرد در آن رز خویش رفت، «وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ» و او بر خویشتن ستمکار، «قالَ ما أَظُنُّ» گفت نپندارم، «أَنْ تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً (۳۵)» که این جهان بسر آید هرگز.

«وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً» و نه پندارم که رستاخیز هرگز خاستنی است، «وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی‌ رَبِّی» و اگر مرا باز برند با خداوند من «لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً (۳۶)» علی حال آنجا باز بهتر یابم ازین دو رز ایدر.

«قالَ لَهُ صاحِبُهُ» او را گفت آن یار او، «وَ هُوَ یُحاوِرُهُ» و در روی او گفت، «أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ» کافر شدی بآن آفریدگار که بیافرید ترا از خاکی، «ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ» آن گه از آبی، «ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا (۳۷)» آن گه ترا قد بر کشید و اندامها راست کرد تا مردی کرد.

«لکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی» من باری میگویم که اوست که اللَّه تعالی است خداوند من، «وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً (۳۸)» و با خداوند خویش انباز نگیرم هیچکس را.

«وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ» چرا نگفتی آن گه که در رز خویش آمدی، «ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» این خدای خواست توان و تاوست نیست مگر باللّه تعالی، «إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالًا وَ وَلَداً (۳۹)» اگر مرا می‌بینی که منم اندک مال تر از تو و اندک فرزندتر.

«فَعَسی‌ رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ» پس مگر که خداوند من مرا به از بهشت تو دهد، «وَ یُرْسِلَ عَلَیْها» و مگر که فرو گشاید اللَّه تعالی بر آن بهشت تو، «حُسْباناً مِنَ السَّماءِ» سنگ باران از آسمان، «فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً (۴۰)» تا هامون شود همواری سخت که پای برو بخیزد.

«أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً» یا آب آن در زمین فرو شود، «فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَباً (۴۱)» که نتوانی که بازجویی یا بر روی زمین آری.

«وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» تباه کردند و نیست آن میوه او و آن رز او، «فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ» بامداد کرد دست بر دست می‌پیچید بنفریغ، «عَلی‌ ما أَنْفَقَ فِیها» بر آن مال که نفقه کرده بود بر آن رز خویش، «وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی‌ عُرُوشِها» و دیوارهای آن بر بنا و درخت افتاده، «وَ یَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً (۴۲)» و می‌گفت او کاشک من با خداوند خویش انباز نگرفتمی.

«وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ» و نبود او را یاری دهی «یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ» که آن روز با او گرائیدند تا او را یاری دادند فرود از اللَّه تعالی، «وَ ما کانَ مُنْتَصِراً (۴۳)» و خود با اللَّه تعالی بر نیامد.

«هُنالِکَ» آنکه هن آنجا هن، «الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ» یاری دادن و بکار آمدن و بمهربانی باز آمدن خدای را جلّ جلاله راستست و درست، «هُوَ خَیْرٌ ثَواباً» او به است پاداش را، «وَ خَیْرٌ عُقْباً (۴۴)» و به است بسرانجام.

«وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا» مثل زن ایشان را و جهان ایشان را و آرایش آن را، «کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ» چون آبی که فرو فرستادیم آن را از آسمان، «فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ» بر رست از آمیغهای گوناگون که از زمین روید بآن آب، «فَأَصْبَحَ هَشِیماً» پس آنک رست و آراست خشک گشت و گفته، «تَذْرُوهُ الرِّیاحُ» باد آن را در هوای برد پراکنده، «وَ کانَ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ مُقْتَدِراً (۴۵)» و اللَّه تعالی بر همه برد و آورد تواناست، فراخ توان.

«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا» مال و پسران آن همه آرایش این جهانست، «وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ» و کارها و سخنان نیک که آن مؤمنان را بماند و پاداش آن او را پیش آید، «خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً» پاداش آن بنزدیک خداوند توبه، «وَ خَیْرٌ أَمَلًا (۴۶)» و خداوند آن فردا امیدوارتر.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode