گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ پاکست و بزرگوار و مهربان، خداوند جهان و جهانیان، دارنده همگنان، و نوازنده دوستان، یار درویشان و پناه ضعیفان و یادگار بی‌دلان، بنگر که مؤمنان را چون نواخت و ایشان را چه تشریف داد از کرم و لطف خود چه نمود، ایشان را همه فراهم داشت و دوستان و برادران یکدیگر کرد و آن گه همه را بخود نزدیک کرد از آنکه این دنیا منزلی است از منازل راه بندگان درین منزل مسافراند روی نهاده به درگاه او و مقصد ایشان نه، مگر کعبه ذو الجلال. او میان ایشان برادری و دوستی افکند و الفت و اتحاد نهاد تا این منزل بدوستی یکدیگر برادر وار باز برند و بسعادت آخرت رسند. یکی فرا پیش سعد معاذ شد گفت: من ترا از بهر خدا دوست دارم. گفت: بشارت باد ترا که من از رسول خدا شنیدم که: فردا در قیامت کرسیهای نور بنهند نزدیک عرش عظیم، گروهی را که رویهاشان بروشنایی چون ماه دو هفته بود همه خلق در هراس باشند و ایشان ایمن همه در بیم باشند و ایشان ساکن. گفتند: یا رسول اللَّه آن قوم که‌اند؟ گفت: المتحابون فی اللَّه.

ایشان که از بهر خدا در راه خدا یکدیگر را دوست باشند و در دین برادروار زندگانی کنند. و در خبر است که اهل عرصات در انجمن رستاخیز ایستاده باشند، دلها پر فزع و جانها پر حسرت و آفتاب بسر ایشان نزدیک رسیده و گرمای عظیم خلق را فرو گرفته، ناگاه ندا آید از بطنان عرش مجید که: این المتحابون فی اللَّه؟ کجای‌اند کسانی که یکدیگر را دوست بوده‌اند برای من، تا ایشان را بسایه خویش فرو آرم و در پناه خویش بدارم. و مصطفی گفته: کسانی را که برای حق با یکدیگر دوستی دارند، که در سرای سعادت از بهر ایشان عمودی بزنند از یاقوت سرخ بر سر آن عمود هفتاد هزار کوشک بود و از آنجا باهل بهشت فرو مینگرند نور ایشان بهشتیان را چنان تابد که آفتاب در دنیا تابد. بهشتیان گویند بیایی تا بنظاره شویم ایشان را بینند در جامهای سندس سبز و بر پیشانیهایشان نوشته که المتحابون فی اللَّه.

پیر طریقت گفت: الهی! عنایت تو کوه است و فضل تو دریاست کوه کی فرسود و دریا کی کاست؟ عنایت تو کی جست و فضل تو کی واخواست؟ پس شادی یکیست که دوست یکتاست.

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ... الایة آن بهشت که رب العزة وعده داد نه یک بهشت است که بهشتها است، نه یک درجه است که درجه‌ها است، بعضی برتر و بعضی فروتر، از آنکه مؤمنان و دوستان نیز بر تفاوت‌اند در ایمان و معرفت، و شک نیست که مقام معرفت اولیاء برتر است از مقام معرفت عامه، مؤمنان و مقام شهیدان برتر از مقام اولیاء، و مقام صدیقان برتر از مقام شهیدان، و مقام انبیاء برتر از مقام صدّیقان، و مقام پیغامبران مرسل برتر از دیگر پیغامبران، و اولوا العزم برتر از اینان و مصطفی محمد برتر از همگان، پس نهایت درجه عامه مؤمنان، بدایت درجه اولیاست و درجه معرفت مصطفی را نهایت پیدا نیست و جز حق جل جلاله کس نهایت درجات و مقامات مصطفی نداند و در ازل درجات و مقامات ارواح ایشان هم برین مراتب بود و اندر روز میثاق همین و فردا در قیامت و در بهشت و درجات و اسرار و صحبت حق جل جلاله همین.

بو یزید بسطامی را پرسیدند بچه رسیدی باین مقام؟ گفت: به تنی برهنه.

و شکمی گرسنه و دلی پر درد و جانی پر حسرت. گفتند روا باشد که کسی بی آنکه متابعت سلوک طریقت کند او را این مقام حاصل شود؟ گفت روا بود اما فتوحه علی قدر سفره، فتوح وی باندازه سفر وی بود و نواله وی بقدر حوصله وی.

واسطی را از درجه ایمان پرسیدند، گفت: مرد را در گبرگی چهل سال بباید دوید تا حقیقت جمال ایمان بداند و سرّ این معنی آنست که چنان که انبیاء را (ع) پیش از چهل سال وحی ممکن نیست، روندگان راه را چهل سال جان و دل درباید باخت تا بحقیقت ایمان رسند چون بحقیقت ایمان رسیدند ایشان را امروز آن بهشتی باشد نقد و فردا جنات عدن بود، امروز بهشت وصل، فردا بهشت فضل، امروز بهشت عرفان، و فردا بهشت رضوان، وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ. تا آخر ورد در قصه منافقان است و کشف فضائح ایشان و سرانجام بد ایشان. و علامت ایشان سه چیز است چنان که مصطفی ص گفت: علامة المنافق ثلث، اذا قال کذب، و اذا وعد خلف و اذا ائتمن خان.

مقاتل حیان چون این خبر بوی رسید دلتنگ شد، گفت: ما من انسان الا و یوجد فیه هذه الخصال الثلث، کم کس باشد که در وی این سه خصلت نبود و قاضی سمرقند بود استعفا خواست از قضا برخاست و گرد عالم میگشت تا خود را تفرجی پدید کند و تأویل این خبر بشهر حوشب رسید این حدیث با وی بگفت. شهر حوشب از خود متحیرتر دید و اندوهگن‌تر. گفت اگر گشایشی بود از سعید جبیر بود. گفتا رفتیم پیش سعید جبیر. سعید گفت: ما عندی من هذا علم و لکنّه ان کان عند احد فعند الحسن البصری. گفتا: بحسن بصری آمدم و قصه با وی بگفتم. حسن گفت: رحم اللَّه شهرا و سعیدا حفظا نصف الحدیث و ترکا نصفه انّ رسول اللَّه ص لمّا قال هذا، حزن اصحابه لذلک جدّا و اخذوا فی البکاء و النّحیب، و قالوا: لا یخلو احدنا من الکذب و خلف الوعد و الحیلة فقد نافقنا جمیعا، فلما بلغ رسول اللَّه جزع اصحابه لذلک، امر بلالا فنادی الناس فلما اجتمعوا، صعد المنبر فقال: یا ایّها الناس انی رسول اللَّه انی اردت بقولی: اذا قال کذب، جماعة المنافقین و عبد اللَّه بن ابی خصوصا فانّهم قالوا: نحن مؤمنون فکذبوا، قال اللَّه عز و جل: إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ... الآیة، اخبر اللَّه عنهم انّهم قالوا و کذبوا، و انما اردت بقولی اذا وعد خلف جماعة المنافقین و ثعلبة بن ابی حاطب خصوصا فانّه وعدنی و عاهد اللَّه لئن اکثر اللَّه غنمه لیجعلنّها فی ابواب البرّ و وجوه الخیر فلمّا آتاه اللَّه من فضله بخل بالزکاة المفروضة و نقض العهد و اخلف الوعد قال اللَّه تعالی فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً الآیة. و اردت بقولی: اذا ائتمن خان، المنافقین، خانوا فی الدین الذی هو اعظم الامانات و فی الصلاة، قال: فاستبشر المؤمنون بذلک و حمدوا اللَّه تعالی. فتری عن مقاتل و قال للحسن: فرّج اللَّه عنک کما فرّجت عنی و جزاک اللَّه عن دینک خیرا