گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا... الآیة مفسران گفتند هر چه در قرآن یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آید خطاب اهل مدینه است، چنانک یا أَیُّهَا النَّاسُ خطاب اهل مکه است. و این نداء کرامت بمؤمنان مدینه آن گه پیوست که اسلام بالا گرفته بود و کار دین مستحکم شده، و هیچ امت را در هیچ کتاب باین نام کرامت باز نخواندند مگر این امت را، و بنی اسرائیل را در توریة بجای این ندا یا ایّها المساکین گفته‌اند.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا میگوید ای شما که مؤمنان‌اید لا تَقُولُوا راعِنا رسول مرا مگویید راعنا و آن آن بود که مسلمانان عادت داشتند آن گه که در پیش مصطفی ع می‌شدند که میگفتند راعنا یا رسول اللَّه و باین آن میخواستند که نگاه کن در ما و بما نیوش. و جهودان می‌آمدند و همان میگفتند و در زبان ایشان این کلمه قدحی عظیم بود و سقطی بزرگ و قیل هو من الرّعونة فی لسانهم و قیل معناه اسمع لا سمعت جهودان چون این از مسلمانان شنیدند شاد شدند و با خود میگفتند اکنون وی را سبّ می‌گوییم بزبان خویش و ایشان نمیدانند. سعد معاذ رض زبان عبری دانست بر قصد و نیت ایشان افتاد گفت علیکم لعنة اللَّه و الذی نفسی بیده لئن سمعتها من رجل منکم لاضربنّ عنقه. فقالوا أ و لستم تقولونها؟ فنهی اللَّه المؤمنین عن ذلک، فقال تعالی لا تَقُولُوا راعِنا گفت شما که مؤمنانید این کلمه خویش مگویید، تا ایشان آن کلمه خویش به پشتی شما نگویند، و بجای آن گوئید انْظُرْنا یعنی که درمانگر جای دیگر ازین گشاده‌تر گفت وَ راعِنا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ آن گاه در آن تأکید کرد بر مؤمنان و گفت وَ اسْمَعُوا بنیوشید و بپذیرید و چنین گوئید، و آن گه تهدید داد جهودان را و منافقان را که پشتی ایشان میدادند گفت: وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ ایشانراست عذابی خوار کننده او کننده، عذابی دردناک و سهمناک عذابی که هرگز بآخر نرسد و هر روز بیفزاید. ابن السماک گفت لو کان عذاب الآخرة مثل عذاب الدنیا کان ایسره و لکن یضرب الملک بالمقمعه راس المعذّب فلا یسکّن وجعها ابدا و یضربه الثانیة فلا یسکّن و جمع الاولی و لا الثانیة، و یضربها الثالثة فلا وجع الاولیین یسکّن و لا الثالثة فاوّل العذاب لا ینقطع و آخره لا ینفد. و در عهد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مردی همه شب همی گفت وا غوثاه من النّار! رسول ع بامداد او را گفت: لقد ابکیت البارحة اعین ملاء من الملائکة.

و قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم لجبرئیل مالی اری میکائیل ضاحکا قال ما ضحک منذ خلق اللَّه النار

و عن محمد بن المنکدر قال لمّا خلقت النّار فزعت الملائکة فزعا شدیدا طارت له افئدتهم، فلم یزالوا کذلک حتی خلق آدم فرجعت الیهم افئدتهم و سکن عنهم الذی کانوا یجدون.

ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ قومی از مسلمانان انصار با جهودان صحبت داشتند و نشست و خاست و تحالف میان ایشان رفته بود و حلیف یکدیگر شده از عهد جاهلیت باز، و این مسلمانان انصار حلفاء خود را گفتند از آن جهودان، که ایمان آرید به قرآن، و مصطفی ع را استوار گیرید که بهروزی و فلاح شما در این است.

ایشان جواب دادند که ما نمی‌بینیم درین دین شما چیزی که دوست داریم و خوش آید ما را، اگر در آن چیزی بودی ما نیز در آن بر پی شما رفتمانی رب العالمین ایشان را بآنچه گفتند دروغ زن کرد و گفت: ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ دوست ندارند و خوش نیاید این جهودان را که بر شما از آسمان پیغام آید وَ لَا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ باین خیر وحی میخواهد میگوید وحی که فرستادیم بشما و پیغام که دادیم ایشان را خوش نیامد، وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ باین رحمت نبوت میخواهد، و گفته‌اند که دین اسلام میخواهد، یعنی که اللَّه می‌گزیند آن را که خواهد به نبوّت و رسالت خویش، اللَّه سزا و شایسته میکند دین اسلام را آن را که خواهد، این بآن کند تا اهل کتاب بدانند که ایشان بر هیچ چیز پادشاه نیستند. از فضل خداوند چنانک گفت جلّ جلاله لِئَلَّا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ أَلَّا یَقْدِرُونَ عَلی‌ شَیْ‌ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ و پادشاهی نیکو بید خداوند است آن را دهد که خود خواهد. جای دیگر گفت قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ. و قال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «انّما مثلنا و مثل الّذین اوتوا الکتاب من قبلنا مثل رجل استأجر اجراء فقال من یعمل لی الی آخر النهار علی قیراط قیراط فعمل قوم ثم ترکوا العمل نصف النهار، ثم قال من یعمل لی من نصف النهار الی آخر النهار علی قیراط قیراط، فعمل قوم الی العصر علی قیراط قیراط ثم ترکوا العمل، ثم قال من یعمل لی الی اللیل علی قیراطین قیراطین، فقال الطائفتان الاوّلیان ما لنا اکثر عملا و اقل اجرا؟ فقال هل نقصتکم من حقکم شیئا؟ قالوا لا قال ذلک فضلی اوتیه من اشاء».

و مما یدلّ علی سعة رحمة اللَّه و فضله ما

روی انّ عائشة قالت فقدت النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ذات لیلة فاتبعته، فاذا هو فی مشربة یصلّی فرأیت علی رأسه انوارا ثلاثة، فلمّا قضی صلوته قال مهیم یعنی ما الخبر؟ من هذه؟ قلت أنا عائشة یا رسول اللَّه قال رأیت الانوار الثلاثة؟ قلت نعم یا رسول اللَّه، فقال، انّ آتیا أتانی من ربّی فبشّرنی انّ اللَّه عزّ و جل یدخل من امّتی مکان کل واحد سبعین الفا بغیر حساب و لا عذاب. ثم آتانی فی النّور الثّانی آت من ربّی فبشّرنی انّ اللَّه یدخل من امّتی مکان کلّ واحد من السّبعین الفا بعیر حساب لا عذاب ثمّ اتانی فی النّور الثالث آت من ربّی فبشّرنی انّ اللَّه عز و جل یدخل من امّتی مکان کل واحد من السبعین الفا للمضاعفة سبعین الفا بغیر حساب و لا عذاب، فقلت یا رسول اللَّه لا تبلغ هذا امتک، قال یکلّمون لکم من الاعراب من لا یصوم و لا یصلی و روی انه قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اول ما خط اللَّه فی الکتاب الاول انا اللَّه لا اله الا انا سبقت رحمتی غضبی، فمن شهد ان لا اله الا اللَّه و انّ محمدا عبده و رسوله فله الجنة.

ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ الآیة سبب نزول این آیت آن بود که جهودان و مشرکان اعتراض کردند و عیب گفتند و طعن زدند در نسخ قرآن، گفتند اگر فرمان پیشین حق بود و پسندیده پس نسخ چرا بود و اگر باطل بود و ناپسندیده آن روز خلق را بر آن داشتن چه معنی داشت؟ این سخن نیست مگر فرا ساخته محمد، و کاری که از بر خویشتن نهاده بر مراد و برگ خویش روزاروز، چون کافران این سخن گفتند رب العالمین آیت فرستاد که ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ. جای دیگر ازین گشاده‌تر گفت وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ هر گه که بدل فرستیم آیتی از قرآن بجایگه آیتی که منسوخ کنیم دشمنان گویند إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ این تغییر و تبدیل در سخن از آنست که خود می‌نهی و دروغی است که خود میسازی، روز بفرمایی و زان پس از گفته خویش بازآیی، این بر مراد و هواء خویش می‌نهی.

رب العالمین گفت بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ نه چنانست که میگویند بیشتر ایشان نادانند، این نسخ ما می‌فرمائیم و هر چه منسوخ کنیم از آن کنیم تا دیگری به از آن آریم، یا باری هم چنان بسزای هنگام یا بسزای جای یا بسزای مرد. مذهب اهل حق آنست که نسخ در قرآن و در سنت هر دو روان است و روا که قرآن به قرآن منسوخ گردد و همچنین قرآن بسنّت و سنّت بسنّت منسوخ گردد، و سنت به قرآن، این همه حق است و شرع بدان آمده، و جهودان با مسلمانان خلاف کردند گفتند نسخ نه رواست، که نسخ آنست که پوشیده بداند و نادانسته دریابد، و آنچه دانست و از پیش فاحکم کرد بر دارد، تا آنچه بهتر است و اکنون دریافته و دانسته بجای آن نهد، و این بر آفریدگار روا نیست. جواب اهل حق آنست که بر آفریدگار هیچیز پوشیده نیست و هرگز نبود، و چون پوشیده شود و همه آفریده اوست! و چون نداند و همه صنع اوست! أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ پس معنی نسخ آنست که رب العالمین فرمان میدهد بنده را، و خود داند که آن فرمان و آن حکم پس از روزگاری از بنده بردارد، هر چند که بنده نداند، و آن را بدلی نهد که مصلحت بنده در آن بود، و استقامت کار وی در آن بسته، پس آن کند که خود دانست که چنان کند، و باشد که از تخفیف بتشدید برد، و باشد که از تشدید بتخفیف، چنانک لایق حال بنده بود و سزای وقت.

و در عهد مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مسلمانان را حاجت بنسخ قرآن از آن وجه بود که ایام ایشان مختلف بود، از حال بحال میگشت، یکی حکم بسزای وقت بود و بار دیگر بسزای وقتی دیگر، آن را میگردانید بسزای وقتها و لایق حالها. و بدانک نسخ در قرآن از سه گونه است: یکی آنک هم خط منسوخ است و هم حکم، دوم آنک خط منسوخ است و حکم نه، سوم آنک حکم منسوخ است و خط نه. اما آنک خط و حکم هر دو منسوخ است آنست که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گفت دوش سورتی از قرآن میخواندم چند آیت از آن بر من فراموش کردند، بدانستم که آن را برگرفتند از زمین، و کذلک‌

روی عن انس بن مالک قال: کنا نقرأ علی عهد رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سورة فعدلها بسورة التوبة، ما احفظ منها غیر آیة واحدة و هی «لو انّ لابن آدم وادیین من ذهب لابتغی الیهما ثالثا، و لو انّ له ثالثا لابتغی الیه رابعا، و لا یملأ جوف ابن آدم الّا التراب و یتوب اللَّه علی من تاب.»

و کذلک‌

روی عن ابن مسعود قال اقر انی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیة فحفظتها و و اثبتها فی مصحفی، فلما کان اللیل رجعت الی حفظی فلم اجد منها شیئا، و عدوت علی مصحفی فاذا الورقة بیضاء، فاخبرت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بذلک، فقال لی یا ابن مسعود تلک رفعت البارحة.»

اما آنچه از قرآن خط آن برگرفتند و حکم آن برنگرفتند آنست که اول میخواندند در رجم زانی محصن که «الشیخ و الشیخة اذا زنیا فارجموهما البته نکالا من اللَّه و اللَّه عزیز حکیم» معنی آنست که مرد زن‌دار و زن شودار چون زنا کنند ایشان را بسنگ بکشید ناچار بازداشت دیگران را از زنا کردن، این از نزدیک خداوندست و اللَّه داناست و توانا. این آیت از مصاحف و از زبان خوانندگان برگرفت حکم آن از امت بر نگرفت.

اما وجه سوم از وجوه نسخ آنست که حکم برگرفت ببدلی که نهاد، و آیت آن حکم بر نگرفت. چنانک آیت عدّت زن شوی مرده یک سال تمام از مصحف بر نگرفت که گفته بود «متاعا الی الحول» و حکم آن برگرفت ببدل فرمان بعدّت چهار ماه و ده روز أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً و ازین نسخ، در قرآن فراوانست. چنانک رسیم بآن شرح دهیم ان شاء اللَّه.

ما ننسخ من آیة و ما ننسها هر دو خواننده‌اند، قراءة عامه «ما ننسخ» بفتح نون و سین است، و قراءة شامی ما ننسخ بضم نون و کسر سین، و بر قراءة شامی انساخ را دو معنی است یکی بر ضد معنی نسخ و یکی موافق معنی نسخ.

اما آنچه بر ضد آنست میگوید، هر چه ترا نسخت دهیم از آیتی از قرآن، و بتو فرستیم و ترا دهیم. و آنچه موافق معنی نسخ است میگوید در منسوخات آریم و آن را بگردانیم و بدل نهیم. همچنین أَوْ نُنْسِها او «ننسأها» هر دو خوانده‌اند بفتح نون و همز، قراءت مکّی و ابو عمرو است و بضم نون و کسر سین قراءت باقی. و معنی هر دو بحقیقت یکسان است ننسها معنی آنست که فراموش کنیم، و ننساها معنی آنست که با پس بریم، و آن باز پس بردن از حفظ است، پس هر دو یکی است در حقیقت و در آیت تقدیم و تأخیر است، تقدیره ما ننسخ من آیة نأت بخیر منها او مثلها میگوید هر چه منسوخ کنیم از آیتی و برگیریم بجای آن دیگری آریم از آن بهتر یعنی از آن سهلتر و آسانتر و مزد آن بیشتر، چنانک عدّت زن شوی مرده از یک سال با چهار ماه و ده روز آورد. یکی را از غازیان در جنگ دشمن با ده کس مصابرت فرمود پس تخفیف کرد با دو کس مصابرت فرمود، «أَوْ مِثْلِها» یا دیگری آریم هم چنان در مصلحت و منفعت و مثوبت، چنانک تحویل قبله با کعبه و مانند آن، آن گه گفت أَوْ نُنْسِها یا خود فروگذاریم و آن را بدل ننهیم یعنی نأمر المسلمین بترکها من غیر آیة تنزل ناسخة لها.

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ نمیدانی آدمی که خداوند عز و جل بر همه چیز از آوردن و بردن و امر و نهی و محو و اثبات و تبدیل و تغییر قادر است و توانا بر کمال.

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ نمیدانی که پادشاهی آسمان و زمین او راست، پس هر چه خواهد تواند، و حکمی که خواهد راند، و تغییر و تبدیل و نسخ آیات و احکام چنانک خواهد کند، و کس را بروی اعتراض نه.

وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ و فرمود از خداوند عز و جل شما را هیچ خداوندی نه و یاری نه، و انما جمع بینهما لانه قد یکون ولیّا و لا نصرة معه لضعفه، و قد یکون نصیرا و لا ولایة له من نسب. جایی دیگر گفت وَ کَفی‌ بِاللَّهِ وَلِیًّا، وَ کَفی‌ بِاللَّهِ نَصِیراً اللَّه بنده را بخداوندی و یاری بس است، و بکار سازی و کار را نی بسنده، هر که ضعیف‌تر نظر حق بوی تمامتر، و نواخت حق او را بیشتر، یحکی ان اللَّه تعالی اوحی الی یعقوب ع و قال له «تدری لم فرقت بینک و بین یوسف کذا سنة؟ لانک اشتریت جاریة لها ولد ففرّقت بینهما بالبیع، فما لم یصل ولدها الیها لم اوصل الیک یوسف» بین بهذا ان تلک المملوکة مع عجزها و ضعفها نظر لها الحق سبحانه، و ان کان الحکم علی نبیّ من الانبیاء و لهذا قیل احذروا من لا ناصر له غیر اللَّه أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ الآیة یا میخواهید که سؤال تعنت کنید از رسول من، چنانک جهودان از موسی سؤال میکردند به تعنت، و ذلک فی قوله تعالی یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ و آن آن بود که جهودان از مصطفی ع خواستند که ما را کتابی آر بزبان عبرانی چنانک عرب را کتابی آوردی بزبان عربی رب العالمین جواب داد فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی‌ أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ یا محمد از موسی هم خواستند و مه ازین خواستند که گفتند أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً و قیل انّها نزلت فی عبد اللَّه بن امیة المخزومی و رهط من قریش قالوا یا محمد اجعل لنا الصفا ذهبا و وسع لنا ارض مکة و فجر الانهار خلالها تفجیرا نؤمن بک.

فانزل اللَّه تعالی.

أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ الآیة آن گه گفت وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمانِ جهودان را میگوید هر که کفر بدل ایمان گیرد و خود پسندد، وی گمراه است. یعنی هر که اقتراح کند بر پیغامبر و سؤال تعنّت کند پس از آنک دلائل نبوت وی آشکارا شد کافر است، هر رشته خویش گم کرده و از راه راستی بیفتاده.

وَدَّ کَثِیرٌ... الآیة این آیت در شأن قومی جهودان آمد فنحاص بن عازورا و زید بن قیس که حذیفة یمان و عمار. یاسر را گفتند پس از وقعه احد الم تریا الی ما اصابکم، لو کنتم علی الحق ما هزمتم فارجعوا الی دیننا فهو خیر لکم و افضل و نحن اهدی منکم سبیلا گفتند میبینید که چه رسید شما را درین وقعه احد و چگونه شما را بهزیمت کردیم و شکستیم اگر دین شما حق بودی بر شما این احوال نرفتی، پس باری بدین ما باز گردید که شما را این بهتر است و سزاتر، عمار ایشان را جواب داد که شکستن پیمان چون بینید شما را در دین خویش، گفتند عذری سخت و کاری مشکل عمار گفت پس من با محمد عهد بسته‌ام که از دین وی بر نگردم تا زنده ام، ایشان گفتند امّا هذا فقد صبأ این عمار صابی گشت که دین پدران و کیش اسلاف خود بگذاشت و دیگری اختیار کرد، از وی چیزی نگشاید، تو که حذیفه‌ای چه می‌گویی؟

حذیفه گفت «امّا انا قد رضیت باللّه ربا و بمحمد نبیّا و بالاسلام دینا و بالقرآن اماما و بالکعبة قبله و بالمؤمنین اخوانا» جهودان چون از ایشان این شنیدند نومید شدند گفتند و اله موسی لقد اشرب قلبهما حب محمد بخدای موسی که دوستی محمد نهمار در دل ایشانست. پس حذیفه و عمار پیش مصطفی باز آمدند و آنچه رفت باز گفتند، مصطفی گفت: اصبتما الخیر و افلحتما پیروز آمدید و بنیکی رسیدید آن گه رب العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد: وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ الآیة... آرزوی جهودان و خواست ایشان آنست که شما را از ایمان باز گردانندی و بکفر باز برندی، این از آنست که بشما حسد می‌برند حسدی که ایشان را بدان نفرمودند بل که از دل خویش و نهاد و طبع خویش بر آوردند. گفته‌اند که تا در دل بود حسد است چون آشکارا شد بغی است. و مصطفی ع گفت: «اذ حسدتم فلا تبغوا»

و قال: «الحسد من الشیطان و انّه لیس بضار عبدا ما لم یعده بلسانه و لا بیده فمن وجد شیئا من ذلک فلیغمّه»

و روی انه قال ع: «ثلث لا ینجو منهنّ احد الظن و الحسد و الطّیرة» قیل یا رسول اللَّه «و هل ینجی منهنّ شی‌ء؟» قال «نعم، اذا حسدت فلا تبغ و اذا ظننت فلا تحقق و اذا تطیرت فامض و لا ترجع».

و قال عطیة بن قیس: لمّا ولد عیسی ع أتی ابلیس رئیس شیاطینه من المشرق فقال اتیتک و لم یبق فی ناجیتی اللیلة صنم الامال، ثم اتیه رئیس شیاطینه من المغرب فقال له مثل ذلک، فامرهم ان یخرجوا و یلتمسوا فی الهواء و الاودیة فانصرفوا الیه، فقالوا ما حسدنا شیئا فخرج، فاذا الملائکة قد حفّت بالمحراب الی السّماء فانصرف الی شیاطینه فقال انّ الأمر قد وقع فی الارض و انّ عیسی قد ولد و قد بدا ای عیسی اللَّه فی عباده ان یعبد و لکن انطلقوا فافشوا بین النّاس البغی و الحسد فانهما عدل الشرک.

فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا این از منسوخات قرآن است، اخوات و نظائر این در قرآن فراوانند در عفو و صبر و صفح و ارتقاب و تربض، آیت سیف آن همه را منسوخ کرد حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ می‌فرو گذارید تا اللَّه فرمان خویش آرد، و فرمان آن بود که گفت عز و جل قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ الآیة و گفته‌اند که امر اینجا حکم است بعضی را حکم کرد باسلام و بعضی را بسبی و جزیة، و قیل اراد به القیمة فیجازیهم باعمالهم إِنَّ اللَّهَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ رب العالمین جل جلاله در قرآن ذکر نماز گران مؤمنان فراوان کرد، وانگه نماز ایشان بلفظ اقامت مخصوص کرد، چنانک گفت: أَقِمِ الصَّلاةَ، و أَقِیمُوا الصَّلاةَ و یُقِیمُونَ الصَّلاةَ، و الْمُقِیمِینَ الصَّلاةَ مگر آنجا که ذکر منافقان کرد گفت فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ لفظ اقامت از آن باز گرفت تا تنبیهی باشد مؤمنانرا، که ثواب در معنی اقامت است نه در مجرّد صورت نماز. بزرگان دین از اینجا گفته‌اند که نمازکنان فراوانند اما مقیمان نماز اندک‌اند. و هم ازین باب است که عمر خطاب گفت «الحاجّ قلیل و الرکب کثیر» و معنی اقامت در نماز روی دل خویش فرا حق کردن است، و همگی خویش در نماز دادن، و شرط راز داری بجای آوردن، و از اندیشه‌ها و فکرتها بر آسودن، و الیه الاشارة

بقوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «من صلّی رکعتین مقبلا علی اللَّه خرج من ذنوبه کیوم ولدته امّة»

این اقبال دل که درین خبر بیان کرد همان اقامت است که در قرآن جایها فراوان گفت، وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ اما بزبان تفسیر معنی اقامت نماز بپای داشتن است بوقت اول چنانک اختیار شافعی مطلبی است. و در خبرست که مصطفی ع در سفری بود و نماز بامداد را بطهارت بیرون شد، دیرتر باز آمد، یاران انتظار نکردند، عبد الرحمن بن عوف را فرا پیش کردند، پس از یک رکعت در رسید یاران همه متفکر شدند تا خود مصطفی ع چه گوید، مصطفی ع چون آن رکعت فائت باز آورد گفت: احسنتم هکذا فافعلوا

قوله: وَ آتُوا الزَّکاةَ میگوید زکاة از مال خویش بیرون کنید و مستحقان زکاة باز جویید و بایشان دهید و ایشان هفت صنف‌اند چنانک در آن آیت گفت: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ... الی آخر الآیة. و شرح آن بجای خویش گفته شود ان شاء اللَّه. و کسی که زکاة ندهد مال وی بر شرف هلاک بود، و کار وی بر خطر. مصطفی ع گفت «ما من عبد له مال لا یؤدّی زکاته الّا صفح له یوم القیمة صفائح یحمی علیه فی نار جهنم فیکوی بها جنبه و ظهره کلّما ردّت اعیدت له حتی یقضی اللَّه عز و جل بین عباده فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة مما تعدّون، ثم یری سبیله امّا الی جنة و امّا الی نار و ما من صاحب ابل لا یؤدّی زکاتها الّا یجاء بها یوم القیمة بابله کاحسن ما کانت علیه، ثم یبطح له بقاع قرقر کلّما مرّت اخریها ردّت علیه اولاها. حتی یقضی اللَّه بین عباده فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة مما تعدّون، ثم یری سبیله امّا الی الجنّة امّا الی النار. و ما من صاحب غنم لا یؤدّی زکاتها الا یجاء به یوم القیمة فغنمه کآثر ما کانت، فتنطح له بقاع قرقر فتطؤه باخفافها و تنطحه بقرونها لیس فیها غضباء و لا جدعاء کلّما مضت علیه اخریها ردت علیه اولیها، حتی یقضی اللَّه بین عباده فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة مما تعدّون، ثم یری سبیله امّا الی الجنّة امّا الی النّار»

و قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «ما تلف مال فی البر و البحر الا بمنع الزکاة، فاحرزوا اموالکم بالزکاة، و داووا مرضاکم بالصّدقة، و ادفعوا عنکم طوارق البلاء بالدعاء، فانّ الدعاء یردّ البلاء ما نزل و لم ینزل، فما نزل یکشفه، و ما لم ینزل یحبسه‌

وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ الآیة... خیر اینجا نامی است مال را، یعنی چیزی که نفقه کنید و بصدقه دهید از مال ثواب آن فردا بنزدیک اللَّه بیابید، قال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «ما تصدّق احد بصدقة الّا اخذها الرحمن بیده فیربیها کما یربّی احدکم فلوه و فصیله فتربوا فی کفّ الرحمن حتی تکون اعظم من الجبل»

وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ همچنانست که جای دیگر گفت یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً و در خبر است که چون بنده از دنیا بیرون شود مردمان گویند ما خلّف؟ چه واپس گذاشت؟ فریشتگان گویند ما قدم؟ چه فرا پیش داشت؟ و امیر المؤمنین علی ع بگورستان بیرون شد گفت: «السلام علیکم یا اهل القبور اموالکم قسمت و دورکم سکنت و نساءکم نکحت فهذا خبر ما عندنا، فکیف خبر ما عندکم، فهتف هاتف «و علیکم السلام ما اکلنا ربحناه و ما قدّمنا وجدناه و ما خلّفنا خسرناه».

وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً یعنی یهودا فحذفت الیاء الزائدة. و قیل هو جمع هائد کحائل و حول. جهودان گفتند در بهشت نرود مگر جهودان و چون دین جهودی دینی نیست، و ترسایان گفتند چون ترسایی دینی نیست و در بهشت نرود مگر ترسایان، رب العالمین گفت تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ ای اکاذیبهم، آنست دروغهای ساخته ایشان. و قراءة ابو جعفر تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ بتخفیف است یعنی آن آرزوهای ایشان آنست.

قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ رسول من گوی بیارید حجت خویش و باز نمائید اگر آنچه می‌گویید راست می‌گویید.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode