قوله تعالی: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا الآیة.... ای ولیهم فی هدایتهم و اقامة البرهان لهم، یزیدهم بایمانهم هدایة و ولیّهم فی نصرهم علی عدوهم و اظهار دینهم علی دین مخالفهم و ولیهم فی تولی ثوابهم و مجازاتهم بحسن اعمالهم میگوید اللَّه دوست و یار مؤمنان است، یعنی از سه روی: یکی از روی هدایت، یکی از روی نصرت، یکی از روی جزاء طاعت، اما آنچه از روی هدایت است، میگوید اللَّه خداوند مؤمنان است، ایشان را راه مینماید و بر راه دین خود میدارد، و حجت توحید بریشان روشن میدارد، تا ایشان را ایمان و راست راهی میافزاید، همانست که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت در دعا
«اللهم آت نفسی تقواها، انت خیر من زکّاها، انت ولیّها و مولیها»
ولی و مولی هر دو یکسانست، و بمعنی هادی است و کذلک قوله تعالی وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ و قال تعالی وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً اما آنچه از روی نصرت است: میگوید، اللَّه یار مؤمنانست، ایشان را بر کافران نصرت میدهد، تا ایشان را باز میشکنند، و از کفر بر میگردانند اظهار دین اسلام را و اعلاء کلمه حق را. همانست که رب العالمین گفت حکایت از مؤمنان أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ جای دیگر گفت وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وجه سیوم بمعنی مکافات و مجازات است: میگوید اللَّه کارساز مؤمنانست و مزد دهنده کردار ایشانست، کردار اندک میپذیرد و ثواب بسیار میدهد، و رایگان برحمت و مغفرت خود میرساند، آنست که حکایت کرد از موسی ع «أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا» جای دیگر گفت «ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ» این هر یکی شاخی است از درخت دوستی، و معنی از لفظ دوستی، پس همه فراهم کرد و بمعنی دوستی خود اضافت فا مؤمنان کرد.
گفت: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ ایشان را بیرون آرد از تاریکی کفر با روشنایی اسلام و از تاریکی نکرت با روشنایی معرفت و از تاریکی جهل با روشنایی علم و از تاریکی نفس با روشنایی دل، پیش از خلق ایشان بعلم قدیم دانست که ایشان را از ظلمت کفر و بدعت نگاه دارد، چون بیافرید ایشان را و در وجود آورد علم وی در ایشان برفت و با ایمان آمدند و روشن دل شدند، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ یعنی کعب بن الاشرف و حیی بن اخطب یدعونهم من النور الی الظلمات اینست قول مقاتل و قتاده گفتهاند قومی جهوداناند که پیش از مبعث مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم نعت و صفت وی بتورات میخواندند و به نبوت وی ایمان داشتند، پس که رب العالمین وی را بخلق فرستاد آن سران و پیشروان ضلالت چون کعب اشرف و حیی اخطب و مانند ایشان فرا متبعان خود نمودند که این نه آنست و نعت و صفت وی بپوشیدند تا ایشان از ایمان بنبوت وی بیفتادند و بوی کافر شدند.
اینست که اللَّه گفت: یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ مجاهد گفت قومی از دین اسلام مرتد گشتند، این آیت در شأن ایشان فرو آمد، یعنی که اول در نور اسلام بودند و طاغوت ایشان را از نور اسلام بیرون کرد و فاظلمت کفر افکند، و طاغوت ایشان شیطان بود و هواء نفس، هر چه بنده را از حق برگرداند آن را طاغوت گویند، ازین جهت یُخْرِجُونَهُمْ بلفظ جمع گفت، اما اهل معانی آیت بر عموم راندند و گفتند، مراد باین جمله کافران زمیناند، و بیرون آوردن ایشان از نور، نه آنست که ایشان را نوری بود و از آن بیفتادند، لکن معنی آنست که ایشان را خود از نور باز داشتند. حسن گفت ان لا یدعهم یدخلونه و این در لغت روا و روانست، یقال قد ضمّنت القوم دم فلان، و اخرجتک منه ای لم ادخلک فیه ثم قال: أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ ای لا یموتون لا یفتر عنهم و هم فیه مبلسون.
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ الآیة... ای جادل ابراهیم فی دین ربه، میگوید دانستهای قصه آن مرد که حجت جست بابراهیم و حجت آورد در دین خداوند ابراهیم؟ و هو نمرود بن کنعان بن ماس بن ارم بن سام بن نوح، و قیل هو نمرود بن کنعان بن سنجاریب بن کوش بن سام بن نوح. اول کسی که تاج بر سر نهاد و در زمین دعوی خدایی کرد او بود. مجاهد گفت چهار کس آنند که جهاندران بودند و ملک ایشان بهمه زمین برسید، دو از ایشان مؤمن و دو کافر، آن دو کس که مؤمن بودند: سلیمان بود و ذو القرنین، و آن دو که کافر بودند: نمرود بود و بخت نصر.
گفتهاند که نمرود طاغی صانع آفریدگار را جل جلاله منکر نبود و دعوی جباری که میکرد بر طریق حلول بود، چنانک بعضی ترسایان بر عیسی دعوی کردند، و بعضی متشیعه بر علی ع. و مذهب حلول آنست که باری عز و علا باشخاص ائمه فرود آید.
تعالی اللَّه و تقدس عما یقول الظالمون علوا کبیرا.
أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ ای لان آتاه اللَّه الملک فطغی میگوید حجت جست با ابراهیم از آنک اللَّه تعالی وی را ملک داد و طاغی گشت. و قال بعضهم أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ یعنی ابراهیم آتاه اللَّه الملک و النبوة و امر جمیع الناس باتباعه.
إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ مفسران گفتند این آن گه بود که ابراهیم در بتخانه شده و بتان را شکسته، و نمرود او را حبس فرموده، پس از حبس بیرون آوردند او را تا بسوزند، نخست نمرود از وی پرسید من ربّک الذی تدعونا الیه؟ آن خدای تو که ما را و از او میخوانی کیست؟ ابراهیم گفت رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ خدای من آنست که مرده زنده کند و زنده را میراند، و ایاه اعبد و منه اسأل الخیر، او را پرستم و آنچه خواهم از وی خواهم. آن جبار گفت «أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ» من هم مرده زنده کنم و هم زنده میرانم، زندانیی که نومید بود از زندگانی، او را بخواند و آزاد کرد، گفت این مرده بود زنده کردم. و دیگری را بکشت، گفت این زنده بود میرانیدم. اعتقاد داشت آن متمرد طاغی که احیا و اماتت آنست که وی کرد، و این مایه ندانست که ایحاء آفریدن حیات است در بنده و در حیوان، و اماتت آفریدن مرگ است در وی، و جز کردگار ذو الجلال و قادر بر کمال برین قادر نیست، و بجز کار وی نیست. اما ابراهیم ازین سخن برگشت و حجتی دیگر آورد، نه عجز و درماندگی را، لکن خواست تا بر حجت بیفزاید و حجتی آرد که وی را بی سامان و بی پاسخ گرداند و عقلش در آن مدهوش و متحیر گردد.
گفت فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ خدای من آنست که هر روز آفتاب از مشرق بر آرد فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ تو آن را از مغرب بر آر، آن جبار درماند و متحیر گشت و حجت او منقطع شد. رب العالمین گفت و عزتی و جلالی لا تقوم الساعة حتی آتی بالشمس من قبل المغرب، فیعلم من یری ذلک انّی انا اللَّه قادر آن افعل ما شئت، زید بن اسلم گفت نمرود نشسته بود و مردمان از وی طعام میبردند، هر کس که بر وی شدی وی را گفتی من ربّک؟ او جواب دادی که انت، و آن گه طعام بوی دادی ابراهیم بیرون رفت بطلب طعام و به نمرود برگذشت نمرود گفت من ربّک؟ ابراهیم گفت الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ وی جواب داد که أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ ابراهیم گفت: فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ نمرود از آن درماند چنانک اللَّه گفت: فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ پس ابراهیم را طعام نداد و باز گردانید، ابراهیم بریگستانی بر گذشت، از آن ریگ پاره در بار کرد، یعنی که چون در خانه شوم، اهل خانه را دل خوش باشد و پندارد که من طعام بردهام، ابراهیم چون در خانه شد و بارها بیفکند بخفت، اهل وی برخاست، و سربار کرد، آرد نیکو دید، از آن نان پخت و پیش ابراهیم بنهاد، ابراهیم گفت از کجا آوردی این طعام؟ گفت از آن آرد که تو آوردی، ابراهیم بدانست که آن فضل خداست با وی، و رزقی که اللَّه فرستاد زیرا سجود کرد و حمد و ثنا گفت.
وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ این هدی بمعنی معونت است، میگوید اللَّه ظالمان را یاری دهنده نیست اما مؤمنانرا یاری دهد و نصرت کند، چنانک خود گفت کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ
میگوید از گفت ما بر ما واجب است و سزا که یاری دهیم مؤمنانرا چنانک ابراهیم را از دست آن جبار متمرد خلاص داد و از آتش عقوبت وی برهانید، و یک پشه بر نمرود مسلط کرد تا در بینی وی شد و بدماغ رسید و از آن میخورد و وی را میگزید، و پیوسته مطرقه بر سرش میزدند تا از آن آسایش مییافت، و چهل روز درین عذاب بود. و گویند که چهار صد سال درین عذاب بود پس هلاک شد و نیست گشت.
أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ این در آیت اول پیوسته است و در آن بسته، کانّه قال، هل رأیت کالذی حاج ابراهیم فی ربه او کالذی مر علی قریة لفظه لفظ الاستفهام است و معناه التوقیف و التعریف میگوید نبینی آن مرد که با ابراهیم حجت جست در خداوند وی، و آن مرد دیگر یعنی عزیز، پیغامبری از پیغامبران بنی اسرائیل که بر گذشت بر آن دیه یعنی شهر بیت المقدس، سمیت قریة لاجتماع الناس فیها، یقال قریت الماء فی الحوض اذا جمعته فیه، عزیز آنجا بر گذشت دید آن شهر که خراب و بیران گشته از دست بخت نصر که آنجا شد و خلقی را بکشت و باقی باسیری ببرد. و گفتهاند این قریه در هرقل است دهی بر کناره دجله میان واسط و مداین عزیز آنجا برگذشت، و کان ذلک بعد رفع عیسی ع، بسایه درختی فرو آمد و با وی خری بود، با درخت بست و خود در میان دیه شد، هیچ آدمی را در آن دیه ندید و درختان بسیار دید پر بار، و میوه آن فرا رسیده، بگرفت از آن پاره انگور و انجیر، و با وی نان خشک بود، در قعب بنهاد و شیره انگور بگرفت و بر آن نان ریخت تا نرم گردد، و انجیر چند تر بر سر آن نهاد.
آن گه گفت أَنَّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها عزیر چون میزنده کند اللَّه این دیه را؟ یعنی مردم آن پس آنک بمردند و هلاک شدند. و این سخن از عزیر رفت نه از آن بود که در بعث و نشور بگمان بود، لکن خواست تا اللَّه وی را معاینه بنماید، چنانک ابرهیم ع از اللَّه درخواست که أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی پس اللَّه تعالی عزیز را بمیرانید صد سال، دو چشم وی زنده و باقی کالبد مرده، آن گه زنده کرد وی را و بینگیخت.
جبرئیل وی را گفت درین درنگ چند بودی؟ گفت یک روز، پس در آفتاب نگرست آفتاب دید که بنماز دیگر رسیده بود و ابتداء حال که بر وی رفت بامداد بود، گفت نه که پاره از روز. جبرئیل گفت نه که صد سالست تا تو درین درنگی، آن گه او را نظر عبرت فرمود.
گفت فَانْظُرْ إِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ در آن طعام و شراب خویش نگر نان خشک در قعب، شیره انگور بر آن ریخته و نرم شده و انجیر تر بر سر آن بمانده، و هیچ تغییر در آن نیامده، عزیز گفت سبحان اللَّه کیف لم یتغیر؟ چون که درین مدت دراز بنگشت؟ آن گه در خر خویش نگرست مرده و ریزیده و استخوانش از درنگ و روزگار پاره پاره شده و سپید مانده. آن گه ندای شنید از آسمان که ایتها العظام البالیة اجتمعی! ای استخوانهای پوسیده ریزیده همه با هم شوید، بقدرت کردگار آن استخوانها همه در روش آمد، قدم با ساق پیوست و ساق با زانو و کف با بازو و بازو با دوش و سر با تن، پس رگها و پیها و گوشتها و پوست و موی در وی پدید آمد. و عزیر در آن مینگرست و تعجب میکرد، پس فریشته آمد و روح در بینی وی دمید، آن خر برخاست و بانگی زد، اینست که رب العالمین گفت: وَ انْظُرْ إِلی حِمارِکَ ای الی احیاء حمارک، وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ ای الی عظام الحمار، در نگر درین استخوانهای خر کَیْفَ نُنْشِزُها بضم نون و کسر شین وراء، قراءة حجازی و بصری است من الانشار، و هو الاحیاء کقوله ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ. میگوید چون او را زنده میگردانیم، و بضم نون و کسر شین و زاء منقوطه قراءة شامی است و کوفی، و معناه الرفع و النقل، میگوید در نگر در استخوانها که چون برمیداریم و بجای خود میرسانیم، و ترکیب میسازیم. روایت کنند از ابن عباس رض که چون اللَّه تعالی عزیر را بعد از صد سال زنده کرد، بر آن خر خویش نشست، و با جایگاه و وطن و محلّت خویش شد و مردم او را مینشناختند، آخر عجوزی را دید نابینا مقعد، صد و بیست سال از عمرش گذشته، و این عجوز کنیزک ایشان بود و خدمت کاری و دایگانی ایشان کردی، عزیر وی را بیست ساله بگذاشته بود، عزیر گفت یا هذه أ هذا منزل عزیر؟
ای پیر زن این جای عزیر است؟ گفت آری و میگریست آن پیر زن، عزیر گفت چرا میگریی؟ گفت از بهر آنک صد سال است تا کس نام عزیر نبرد، و نام و نشان وی کس نشنید مگر این ساعة که تو گفتی، قال فانا عزیر گفت پس منم عزیر، اماتنی اللَّه عز و جل مائة سنة ثم بعثنی اللَّه، مرا صد سال میرانید پس زنده کرد، پیر زن شگفت بماند و شادی کرد و میگفت سبحان اللَّه، عزیر بعد از صد سال باز آمد، پس گفت عزیر مردی بود مستجاب الدعوة، دعا کن تا اللَّه مرا بینایی و روایی باز دهد تا بچشم سر در روی تو نگرم، عزیر دعا کرد و آن پیر زن مقعد از جای برخاست و بینا گشت و در وی نگرست، گفت اشهد انک عزیر. پس آن زن رفت بانجمن بنی اسرائیل، و ایشان را از وی خبر کرد، همه روی بوی نهادند و آمدند و با ایشان پسر عزیر بود عمر وی بصد سال رسیده و پیر گشته، و پسران داشت همه پیران، و جد ایشان عزیر جوانی چهل ساله.
اینست که رب العالمین گفت: وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ ای عبرة للناس، لانه بعثه شابّا و هو ابن اربعین سنة و ابنه شیخ ابن مائة سنة و لابنه اولاد کلّهم شیوخ.
روی عن وهب قال لیس فی الجنة کلب و لا حمار الا کلب اصحاب الکهف و حمار عزیر الذی اماته اللَّه مائة عام.
فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ چون عزیر را زنده گشتن خر و تباه ناگشتن طعام و شراب پیدا گشت و معاینه بدید، که اللَّه آن را در صد سال نگاه داشت و تباه نگشت و آن مرده صد ساله را زنده کرد، چنانک اول بود، عزیر بر وی در افتاد و خدای را عز و جل سجود کرد.
قالَ أَعْلَمُ الآیة... موصول و مجزوم قراءة حمزه و کسایی است و معنی آنست که جبرئیل در آن حال گفت بدانک اللَّه بر همه قادر است و توانا، باقی قراء «اعلم» مقطوع و مرفوع خوانند، یعنی عزیر گفت آن گه که آن بدید میدانم که اللَّه بر همه چیز تواناست و قادر بر کمال، قیوم بی گشتن در ذات و صفات، متعال عزّ جلاله و عظم شأنه و جلت احدیته و تقدست صمدیته.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: آیهای که به ذکر خداوند به عنوان ولی مؤمنان اشاره دارد، به سه جنبه اصلی به نام هدایت، نصرت و جزا تقسیم میشود. خداوند مؤمنان را از طریق هدایت به راه راست رهنمون میشود، در برابر دشمنان به آنها یاری میرساند و در قبال اعمال نیکشان پاداش میدهد. همچنین مؤمنان را از تاریکی کفر و جهل به نور هدایت میکند.
در مقابل، کافران قواعد و رهنمودهای واقعی را رها میکنند و در تاریکی قرار میگیرند. داستان نمرود و ابراهیم در این متن آمده است، که نمرود به دلیل طغیان و انکار خداوند، با حجت ابراهیم درگیر میشود و در نهایت به دست عذاب الهی هلاک میگردد.
سپس به داستان عزیر اشاره میشود، که پس از خوابیدن برای صد سال، دوباره زنده میشود و این زنده شدن نشانهای از قدرت خداوند است. عزیر به معجزه خداوند معتقد میشود و در برابر قدرت او سجده میکند. این داستانها تصدیقی از قدرت و اراده خداوند بر زندگی و مقدرات بندگانش هستند و نشاندهنده نعمتهای الهی و عبرتهایی برای انسانها است.
هوش مصنوعی: خداوند رفیق و یاور کسانی است که ایمان آوردهاند. این یاری از سه جنبه نمایان است: اول از جنبه هدایت، دوم از جنبه نصرت و سوم از جنبه پاداش به خاطر اطاعت. درباره هدایت، خداوند مؤمنان را راهنمایی میکند و آنها را به سمت دین خود هدایت مینماید. او دلایل و شواهد توحید را برای آنها روشن میکند تا ایمان و ثبات قدمشان افزایش یابد.
هوش مصنوعی: خدایا، به جانم تقوای لازم را عطا کن، تو بهترین کسی هستی که نفس مرا پاک میکنی و تو ولی و سرپرست آن هستی.
هوش مصنوعی: ولی و مولی هر دو به معنای راهنما و هدایت کننده هستند. در قرآن آمده است که کسی که خدا او را گمراه کند، دیگر هیچ یار و راهنمایی نخواهد داشت. خداوند یار مؤمنان است و آنها را در برابر کافران یاری میدهد تا بتوانند از کفر خارج شوند و دین اسلام را گسترش دهند. خداوند در دعای مؤمنان میفرماید که تو سرپرست ما هستی، پس ما را در برابر کافران یاری کن. همچنین، خداوند بیان کرده است که هیچ یاری برای کافران از غیر خدا وجود ندارد. خداوند کارساز مؤمنان است و پاداش اعمال آنها را میدهد. اعمال کم را میپذیرد و پاداش زیادی میدهد و به آسانی به رحمت و آمرزش خود میرساند. در داستان موسی آمده است که او از خداوند خواسته است که ما را ببخشد و رحمت کند. در جایی دیگر نیز آمده است که به سوی خداوند حق بازخواهند گشت. تمام اینها بیانگر ارتباط عمیق دوستی و محبت خدا با بندگان مؤمنش است.
هوش مصنوعی: خداوند حامی مؤمنان است و آنها را از تاریکیهای کفر به نور اسلام، از تاریکی جهل به روشنی علم، و از تاریکی نفس به روشنایی دل میبرد. پیش از خلقت انسانها، خداوند به علم خود میدانست که آنها را از تاریکیهای کفر و بدعت محافظت خواهد کرد. زمانی که خداوند آنها را آفرید، علم او در وجودشان قرار گرفت و با ایمان، دلهایشان روشن شد. اما کسانی که کافرند، حامیانشان طاغوتها هستند که آنها را از نور به تاریکی میبرند. مانند کعب بن الاشرف و حیی بن اخطب که آنها مؤمنان را از نور به تاریکی دعوت میکردند. برخی معتقدند که گروهی از یهودیان قبل از بعثت پیامبر اسلام او را در تورات توصیف میکردند و به نبوتش ایمان داشتند، اما پس از اینکه خداوند او را به انسانها فرستاد، سران و پیشوایان ضلالت مانند کعب و حیی، پیروان خود را به سوی کفر هدایت کردند و آنان را از ایمان به نبوت او دور ساختند.
هوش مصنوعی: این که خداوند میگوید: "آنها را از نور به سوی تاریکی میبرند"، به این معناست که گروهی از مسلمانان مرتد شدهاند و این آیه درباره آنها نازل شده است. یعنی آنها ابتدا در نور اسلام بودند، اما شیطان و هوای نفس آنان را از این نور خارج کردند و تاریکی کفر بر آنان سایه افکند. هر چیزی که انسان را از حق دور کند، طاغوت نامیده میشود. از این رو، خداوند به صورت جمع اشاره کرده است. اما اهل معانی بر این باورند که منظور از این جمله، تمام کافران زمین است. خروج آنان از نور به معنای این نیست که قبلاً نوری داشتهاند و اکنون از آن افتادهاند، بلکه به این معناست که خودشان را از نور باز داشتهاند. حسن نیز گفته است که آنها را نمیگذارند وارد نور شوند، و این تعبیر در زبان عربی صحیح و رایج است. در ادامه، اشاره شده که این افراد اهل آتش هستند و در آنجا برای همیشه خواهند ماند، بدون مرگ و با عذاب مداوم.
هوش مصنوعی: آیا به مردی که با ابراهیم در مورد پروردگارش به بحث پرداخت توجه کردهای؟ او به عنوان نمرود شناخته میشود، فردی از نسل کنعان که ادعای خداوندی کرد. گفته میشود او اولین کسی بود که تاج بر سر گذاشت و در زمین ادعای خدایی نمود. مجاهد میگوید چهار نفر بودند که بر دنیا تسلط داشتند، که دو نفرشان مؤمن و دو نفرشان کافر بودند. از مؤمنان میتوان به سلیمان و ذو القرنین اشاره کرد، و از کافران نمرود و بخت نصر.
هوش مصنوعی: گفته شده که نمرود، طاغی معروف، وجود خداوند را انکار نمیکرد و ادعای قدرتش به نوعی بیانگر نزول خداوند در شخصی بود، مشابه ادعایی که برخی مسیحیان درباره عیسی کردند و برخی شیعیان درباره علی (ع). مذهب حلول بیان میکند که خداوند بر افراد خاصی از ائمه نازل میشود.
هوش مصنوعی: خداوند از هر آنچه نادرست و باطل است، به دور و برتر است.
هوش مصنوعی: خداوند به او حکومت داد و او به گستاخی پرداخت. او با ابراهیم به بحث پرداخت و گفت که خداوند او را به مقام پادشاهی و نبوت رساند و به همه مردم دستور داد که از او پیروی کنند.
هوش مصنوعی: در این داستان، ابراهیم به نمرود پاسخ میدهد که خداوند او کسی است که میتواند مردگان را زنده کند و زندگان را به مرگ بکشاند. نمرود که خود را بزرگتر از خدا میداند، ادعا میکند که او نیز میتواند مردهای را زنده کند و زندهای را بکشد. اما ابراهیم به این ادعا پاسخ میدهد و سعی میکند نمرود را قانع کند که توانایی زنده کردن و مردن دادن از آن خداوند است و تنها اوست که این قدرت را دارد. ابراهیم همچنین میخواهد با دلیل و منطقی بیشتر، نمرود را به وضعیت ناامیدی و حیرت بیندازد تا بتواند بر حقانیت خود و برتر بودن خداوند تاکید کند.
هوش مصنوعی: خدایی که من میپرستم، هر روز آفتاب را از مشرق بیرون میآورد. حالا تو اگر میتوانی آن را از مغرب بیاور. نمرود که با این سخن گیج و درمانده شده بود، دیگر نتوانست پاسخی بدهد. خداوند گفت، تا زمانی که ساعت قیامت فرا برسد، آفتاب را از سمت مغرب میآورم، و هر کسی که این را ببیند، خواهد دانست که من خداوند قادر هستم و میتوانم هرچه بخواهم انجام دهم. زید بن اسلم نقل میکند که نمرود در حال نشستن بود و مردم به او غذا میدادند. هر کسی که به او میرسید، میپرسید: «آیا تو پروردگار من هستی؟» و نمرود میگفت: «بله، من پروردگار تو هستم.» ابراهیم برای یافتن غذا بیرون رفت و وقتی به نمرود رسید، او دوباره پرسید: «آیا تو پروردگار من هستی؟» ابراهیم پاسخ داد: «کسی که زندگی میدهد و میمیراند.» نمرود گفت: «من هم زنده میکنم و میمیرانم.» ابراهیم ادامه داد: «خداوند آفتاب را از مشرق میآورد، حالا تو از مغرب آن را بیاور.» نمرود در اینجا متوجه شد که در مقابل خدا درمانده است و همین دلیل باعث شد که او نتواند ابراهیم را غذا دهد و او را برگرداند. ابراهیم از آنجا بیرون آمد و مقداری سنگریزه با خود برداشت تا وقتی به خانه برگردد، خانوادهاش خوشحال شوند و فکر کنند که غذا آورده است. وقتی ابراهیم به خانه رسید و سنگریزهها را انداخت، خانوادهاش بیدار شدند و آرد خوبی دیدند. آنها از این آرد نان پختند و پیش ابراهیم گذاشتند. ابراهیم از آنها پرسید که این غذا را از کجا آوردهاند و آنها گفتند: «از آردی که تو آوردی.» ابراهیم متوجه شد که این نعمت خداوند است و فرستاده اوست، بنابراین سجده کرد و نعمتش را ستایش نمود.
هوش مصنوعی: خداوند، ظالمین را هدایت نمیکند و آنها را یاری نمینماید، اما مؤمنان را مساعدت کرده و حمایت میکند. همانطور که خودش فرموده است، بر ما واجب است که مؤمنان را یاری کنیم.
هوش مصنوعی: میگوید که بر ما واجب و شایسته است که به مؤمنان کمک کنیم، همانطور که ابراهیم (ع) را از دست جبار متمرد نجات دادند و او را از عذاب آتش رهایی بخشیدند. در این راستا، یک پشه را بر نمرود مسلط کردند تا به بینیاش برود و او را آزار دهد. نمرود به شدت از این آزار رنج میبرد و پیوسته ضربههایی بر سرش میزدند تا از مزاحمت این پشه راحت شود. او به مدت چهل روز در این عذاب بود و برخی میگویند که این عذاب چهارصد سال ادامه داشت تا اینکه در نهایت هلاک شد و نابود گردید.
هوش مصنوعی: مثل کسی که از یک شهر عبور کرد، اینجا به موضوعی پرداخته شده و به نوعی این سوال مطرح میشود که آیا تو آن مردی را ندیدی که با ابراهیم در مورد پروردگارش بحث میکرد؟ همچنین، اشاره به مرد دیگری دارد که پیامبری از بنی اسرائیل بود. او بر یک دیه که نامش به خاطر اجتماع مردم در آن است، عبور کرد. این دیه به خاطر ویرانیهای بخت نصر به حال تخریب درآمده بود. گفته شده که این دیه در منطقهای به نام هرقل واقع در کناره دجله است. این مرد پس از بالا رفتن عیسی (ع) به درختی هم رسید و با خرش وارد دیه شد. او هیچ انسانی را در آنجا ندید، اما درختان فراوان و پرباری را مشاهده کرد. او به برداشت انگور و انجیر پرداخت و با نانی که همراه داشت، آن را نرم کرد و بر روی خریدهایش قرار داد.
هوش مصنوعی: عزیر گفت: چگونه خداوند این افراد را پس از مرگشان زنده میکند؟ او به این شکل سوال کرد که شاید میخواست به صورت عینی ببیند. این حرف او نشاندهنده تردید در مورد زندگی دوباره نبود، بلکه شبیه به درخواستی بود که ابراهیم کرد که: "پروردگارا، مرا نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی." سپس خداوند عزیر را به مدت صد سال به خواب برد و بدن او را مرده نگاه داشت در حالی که چشمانش زنده و سالم بود. بعد از آن او را زنده کرد و به او نشان داد.
هوش مصنوعی: جبرئیل از او پرسید که در این مدت چه مدت زمان گذشته است. او پاسخ داد که تنها یک روز بوده است. سپس به آفتاب نگاه کرد و متوجه شد که زمان نماز دیگری فرا رسیده و در آغاز روز بوده است. اما جبرئیل به او گفت که صد سال از زمانی که او در این وضعیت بوده میگذرد. بعد از آن، جبرئیل او را به تماشای عبرتی دعوت کرد.
هوش مصنوعی: او گفت: به طعام و نوشیدنیات نگاه کن که چگونه تغییر نکرده است. نان خشک در ظرف، شیرهی انگور بر روی آن ریخته و نرم شده و انجیر تازه رویش باقی مانده است و هیچ تغییر و دگرگونی در آن ایجاد نشده. عزیر تعجب کرد و گفت: سبحانالله! چطور اینها در این مدت طولانی بدین شکل ماندهاند؟ سپس به الاغ خود نگریست که مرده و استخوانهایش در اثر گذر زمان پاره پاره و سفید شده است. در این لحظه صدایی از آسمان آمد که: ای استخوانهای پوسیده، با هم جمع شوید! به قدرت خداوند، آن استخوانها همه به حرکت درآمدند و به هم پیوستند: قدم به ساق، ساق به زانو، کف دست به بازو، بازو به دوش و سر به تن پیوست. سپس رگها، تاندونها، گوشتها، پوست و موی آن نمایان شد. عزیر در آن صحنه حیرتزده بود و در این هنگام فرشتهای آمد و روح در بینی او دمید. الاغ بیدار شد و صدایی درآورد. خداوند فرمود: به الاغت نگاه کن، به احیای او، و به استخوانها توجه کن که چگونه ما آنها را زنده میکنیم. سپس داستان این چگونگی زنده شدن استخوانها را بیان کرد و اشاره کرد که به آنها چه طور میتوانیم احیا ببخشیم و به حال اول برگردانیم. روایت شده است که وقتی خداوند عزیر را بعد از صد سال زنده کرد، او بر الاغ خود سوار شد و به شهر و محل زندگیاش بازگشت و مردم او را نمیشناختند. در این میان، زن پیری را دید که نابینا و ناتوان بود و صد و بیست سال از عمرش میگذشت. این زن کنیزک آنها بود و کارهایشان را انجام میداد. عزیر او را بیست ساله به یاد داشت و از او پرسید: آیا این منزل عزیر است؟
هوش مصنوعی: عزیر از یک زن پیر سؤال میکند که آیا او عزیر است. زن در حالی که اشک میریزد، تأیید میکند. عزیر از او میپرسد که چرا گریه میکند و او توضیح میدهد که مدت صد سال است که هیچکس نام عزیر را نمیداند. عزیر به او میگوید که او خود عزیر است و خداوند او را پس از صد سال زنده کرده است. زن با تعجب و شادی میگوید که عزیر بعد از چنین مدت طولانی برگشته است. عزیر از او میخواهد که دعا کند تا بینایی و تواناییاش بازگردد و او بتواند او را بهتر ببیند. پس از دعا، آن زن بینا میشود و با دیدن عزیر شهادت میدهد که او همان عزیر است. سپس زن به قوم بنی اسرائیل میرود و خبر آمدن عزیر را به آنها میدهد. همه به سمت او میآیند و در حال حاضر پسر عزیر که به سن صد سال رسیده و پیر شده، در کنار اوست، در حالی که عزیر جوانی چهل ساله به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: خداوند فرمود: ما تو را نشانهای برای مردم قرار دادیم، تا عبرتی برای آنها باشی. چرا که او را در سن چهل سالگی به پیامبری برگزید و در حالی که پسرش جوانی در سنین بالا بود و پسرش نیز دارای فرزندان زیادی بود که همگی پیر بودند.
هوش مصنوعی: وهب میگوید: در بهشت هیچ سگی و هیچ الاغی وجود ندارد، به جز سگهای اهل کهف و الاغ عزیر که خدا او را به مدت صد سال مرده میکرد.
هوش مصنوعی: زمانی که عزیر متوجه شد که چگونه خداوند او را زنده کرده و غذا و نوشیدنیاش خراب نشده است و به وضوح دید که خدا آنها را در مدت صد سال حفظ کرده و آن مرده را به حالت اولیهاش بازگردانده است، به سجده افتاد و خداوند را ستایش کرد.
هوش مصنوعی: جبرئیل در آن لحظه گفت: «بدان که خداوند بر هر چیز قادر و تواناست». برخی از قاریان این عبارت را به صورت متصل و مجزوم خواندهاند. در حالی که دیگر قاریان آن را به صورت مقطوع و مرفوع میخوانند، به این معنا که عزیر در آن زمان گفت: «میدانم که خداوند بر همه چیز تواناست و قادر بر کمال است». این بیان نشاندهنده عظمت خداوند و صفات بینظیر اوست که هیچچیز از قدرت و علم او خارج نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.