گنجور

 
مسعود سعد سلمان

گر صبر کنم عمر همی باد شود

ور ناله کنم عدو همی شاد شود

شادی عدو نجویم و صبر کنم

شاید که فلک در این میان راد شود

گفتم که چو از بند گشایش باشد

زین بند مگر مرا رهایش باشد

اکنون غم را همی فزایش باشد

آری ملک آن کند که رایش باشد