آن را که تو در دلی خرد در سر اوست
وآن را که تو رهبری فلک چاکر اوست
آن را که به بالین تو یک شب سر اوست
سرو و گل و مهر و ماه در بستر اوست
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
آن را که تو در دلی خرد در سر اوست
وآن را که تو رهبری فلک چاکر اوست
آن را که به بالین تو یک شب سر اوست
سرو و گل و مهر و ماه در بستر اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
عنبر زلفی که ماه در چنبر اوست
شیرین سخنی که شهد در شکر اوست
زان چندان بار نامه کاندر سر اوست
فرمانده روزگار فرمانبر اوست
شاهی که سعادت و ظفر رهبر اوست
در چشم فلک سرمه ز خاک در اوست
رنجور شد از پای و سزا نیست به رنج
آن پای که سرهای سران چاکر اوست
تیغ تو که مرگ جرعة ساغر اوست
سرچشمة آب نصرت اندر سراوست
رخساره بخون دشمنانت شوید
این نیز نشان پاکی گوهر اوست
آه جگر ماست که آتش شرر اوست
مژگان تر ماست که صد ابر تر اوست
زلف تو که چون راهزنان گوشه گرفتست
هر فتنه که در شهر شود زیر سر اوست
بلبل به قفس داشتن امروز روا نیست
[...]
آیینه روی دلبران، مظهر اوست
چشم سیه خوش نگهان منظر اوست
منظور حقیقت است از حسن مجاز
ابروی بتان طاقنمای در اوست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.