گنجور

 
مسعود سعد سلمان

با تو نکال از هجاست زیراک

به جلوه است آن تن تو و ایضا

مست و خراب دوش بخفتی

شد پاره دامن تو و ایضا

واکنون دو رنگ بینم از هار

ریش ملون تو و ایضا

هرگز فر حج ندیدم جز تو

ای روسپی زن تو و ایضا

امروز از این حکایت عیشست

در کوی و برزن تو ایضا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode