امروز هیچ خلق چو من نیست
جز رنج ازین نحیف بدن نیست
لرزان تر و نحیف تر از من
در باغ شاخ و برگ سمن نیست
انگشتریست پشت من گویی
اشکم جز از عقیق یمن نیست
از نظم و نثر عاجز گشتم
گویی مرا زبان و دهن نیست
از تاب درد سوزش دل هست
وز بار ضعف قوت تن نیست
این هست و آرزوی دل من
جز مجلس عمید حسن نیست
صدری که جز به صدر بزرگیش
اقبال را مقام وطن نیست
چون طبع و خلق او گل و سوسن
در هیچ باغ و هیچ چمن نیست
لؤلؤ و در چو خط و چو لفظش
ولله که در قطیف و عدن نیست
اصل سخن شده ست کمالش
واندر کمالش ایچ سخن نیست
مداح بس فراوان دارد
لیکن از آن یکیش چو من نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج خود صحبت میکند و به نحیف بودن و لرزیدن بدنش اشاره دارد. او میگوید که هیچکس بهاندازه او رنج نمیکشد و در باغ زندگی، کسی به لطافت او وجود ندارد. همچنین از احساسات عمیقش صحبت میکند و بیان میکند که اشکهایش همچون عقیق یمن است. شاعر از نبود کلمات و ناتوانی در بیان احساساتش سخن میگوید و تنها آرزوی دلش جمع بودن در محفل کسی به نام عمید حسن است که او را بزرگ میداند. در نهایت، به خاطر کمال و زیبایی او، معتقد است که او شایستهترین فرد در مدح و ارادت است و هیچکس مانند او نمیتواند از او سخن بگوید.
هوش مصنوعی: امروز هیچکس مانند من نیست که چنین رنجی از این جسم ضعیف داشته باشد.
هوش مصنوعی: کسی در باغ به اندازه من لرزان و ضعیف نیست.
هوش مصنوعی: انگشتری بر پشت من وجود دارد که به نظر میرسد اشک من جز از سنگ عقیق یمن نمیباشد.
هوش مصنوعی: تصمیم گرفتم که دیگر نتوانم به خوبی از عواطف و احساساتم بیان کنم؛ انگار هیچ زبانی برای صحبت کردن ندارم.
هوش مصنوعی: دل از شدت درد میسوزد و از زبونی و ناتوانی بدن، خالی از نیرو و قدرت است.
هوش مصنوعی: این عالم و دنیا برای من چیزی جز دورهمی و محفل زیبایی که عمید حسن برپا کرده، ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: درختی که تنها به بزرگی خود آفرینش و برتریاش اهمیت میدهد، هیچ جایگاهی در وطن ندارد.
هوش مصنوعی: طبع و شخصیت او به قدری زیبا و نادر است که مانند گل و سوسن در هیچ باغ و چمنی پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: مروارید و در، به مانند خط و واژه، حقیقتی هستند که به طور یقین در هیچ کجای قطیف و عدن یافت نمیشود.
هوش مصنوعی: موضوع اصلی به کمال و بهبود اشاره دارد و میگوید که در مورد کمال هیچ حرفی برای گفتن نیست. یعنی وقتی به اوج کمال برسیم، دیگر نیازی به صحبت و توضیح دربارهاش نیست.
هوش مصنوعی: مداحان بسیاری وجود دارند، اما هیچیک از آنها به خوبی من نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱
امروز هیچ خلق چو من نیست
جز رنج ازین نحیف بدن نیست
گفتم به طرزگفتهٔ مسعود
«امروز هیچ خلق چو من نیست»
هرکو در اضطراب وطن نیست
آشفته و نژند چو من نیست
کی میخورد غم زن و دختر
آن را که هیچ دختر و زن نیست
نامرد جای مرد نگیرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.