گفتی که وفا کنم جفا کردی
وز خود همه ظن من خطا کردی
زآن پس که بر آنچه گفته بودی تو
صد بار خدای را گوا کردی
در آب دو دیده آشنا کردم
تا با غم خویشم آشنا کردی
شرمت ناید ز خویشتن کز من
برگشتی و یار ناسزا کردی
کردی تو مرا به کام بدگویان
ای بی معنی چنین چرا کردی
من چون دل خود به تو رها کردم
ای دوست چرا مرا رها کردی
آن دل که ز من به قهر بربودی
از بهر خدای را کجا کردی
از من دل خویش بستدی ترسم
آن را به دگر کسی عطا کردی
ای عاشق خسته دل جفادیدی
زآن کش به دل و به جان وفا کردی
شاید که ز عشق دل بپردازی
چون قصد ثنای پادشا کردی
مسعود که نام او چو برگفتی
والله که بر او همه ثنا کردی
شاهی که ز خدمت همایونش
هر کام که داشتی روا کردی
شاهی که ز خاک صحن میدانش
اندر کف بخت کیمیا کردی
شاهی که غبار مرکب او را
در دیده عمر توتیا کردی
چرخی که ز مدح او همه گیتی
مانند اثیر پر ضیا کردی
مهری که چو وصف ذات او گفتی
از فخر نشست بر سما کردی
بحری که چو غور طبع او جستی
در موج جلال آشنا کردی
بر جان مخالفان به مدح او
هر بیتی تیری از بلا کردی
از شه به رضای خود ثنا دیدی
جان زود فدای آن رضا کردی
وآنگاه عروس مدح خوبش را
پیرایه ز دره پر بها کردی
کرد از گردون فریشته آمین
چون ملک و بقاش را دعا کردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رفتی بر غیر و ترک ما کردی
ای ترک ختن بسی خطا کردی
پیمانه زدی ز دست بیگانه
اندیشهٔ خون آشنا کردی
سرخوش به کنار بلهوس خفتی
[...]
ای ماه دو هفته یاد ما کردی
احسنتخوش آمدی صفاکردی
دشمن کامی گذاشتی وز مهر
خود را نفسی به کام ما کردی
بیگانه ز رشک خون همی گرید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.