گریبان زمین شد ناگهان چاک
در آمد همچو جان در قالب خاک
فرو شد همچو تخم کشت در گل
نهان چون راز دانا ماند در دل
پری زاد پری پیکر پری وار
ز پیش دیده غا یب شد به یکبار
همه تن روح گشت آن جوهر پاک
به نقل روح شد در پیکر خاک
عیار جان گدازش داشت کامل
چو زر نابود اندر بوتۀ گل
مگر شخصی زمین تشنه شد و مرد
که آب زندگانی را فرو برد
صنم یوسف شکاف چاک شد چاه
به چاه افتاد یوسف آه صد آه
به کان خویش در شد لعل شب تاب
ز لعلش خاک تشنه گشت سیراب
به گل پوشیدن خود بود مشکل
نهان چون شد چنین خورشید در گل
شکسته خاطر آن پاره چون برق
به یکدم در زمین خشک شد غرق
حضیض ماه تا گاو زمین شد
به گاو آسمان زهره قرین شد
چو حور پردگی در پرده در شد
به پرده عالمی را پرده در شد
فشانده ماه خاک تیره بر سر
که زیر خاک شد خورشید خاور
غریو از خفتگان خاک برخاست
که بود از حق قیامت وعده راست
به خاک از سر به روز حشر یزدان
امانت ماند گنج آب حیوان
به اظهار عتاب پاک جانی
به سندان در شده الماس کانی
فرو شد در زمین حور شکر لب
چو ماه نخشب اندر چاه نخشب
ز رنگ و بوی او سرمایه اندوخت
زمین نق اشی و عطّ اری آموخت
کشد گلگونه زان بر عارض گل
معطر زان نماید زلف سنبل
فغان برداشت خور با سینه چاکی
وبال ماه شد در برج خاکی
قیامت شد به جان رام مشتاق
که مشرق گشت پیش شرق اشراق
هلال ابرسان ان در دمیدن
ز دیده شد نها ن در عین دیدن
صنم محمل سوی قعر زمین راند
ازو دنبالۀ کاکل برون ماند
به صید مرغ جام رام آزاد
فکنده دام پنهان گشت صی اد
ز مویش روز روشن شد شب فام
عجب روز سیاه افتاد بر رام
ره و رسم قدیم روزگار است
غروب خور، طلوع شام تار است
خَضر بی آب حیوان گشته ماهی
فتاد آشفته کارش با سیاهی
کشان دنبال زلف یار بگرفت
به روزن رفته نیم مار بگرفت
به دستش کاکل دلدار مانده
ز خانه گنج رفته مار مانده
گرفته رام موی دلربا را
که برهاند ز غرق آن آشنا را
صنم گفتا مکن دلسوزی زرق
که با غیرت کشیده گشته ام غرق
جوانمردا! ز بهر من مکش رنج
که گنجم من، به زیر خاک نه گنج
به صد زاری به جا عاشق فرو ماند
به فرق خویش آب از دیده می راند
چنین بارید باران سحابی
که زلف یار گشتش مار آبی
ز سر مژگانش، در یاس می سفت
گرفته مار زلف یار و می گفت
ز بس کاندر غم حسرت گرفتم
که تا زهراب شد مویت به دستم
غریقم چون تو ای مار گزیده
تو اندر خاک من در آب دیده
تو هم دانی غریقی تا نمیرد
به نومیدی گیاه آب گیرد
چه جای حیرتست ای عقل هشیار
کزین سان کارکرده عشق بسیار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از یک شاعر ایرانی است که در آن به توصیف حال و هوای عشق و الهام از طبیعت پرداخته شده است.
شاعر از دنیای خاک و زمین، که به شکل استعاری به بدن انسان اشاره دارد، و دنیای روح و جان سخن میگوید. او از فرود آمدن روح در کالبد خاکی و حضور آن در دل طبیعت صحبت میکند. این روح در تلاش است که حقیقت خود را از درون خاک بیرون کشیده و به زندگی ادامه دهد، بهگونهای که در تضادی بین معنویت و دنیوی بودن قرار دارد.
شاعر به توصیف یوسف و چاه (نیز نماد تمنا و جدایی) میپردازد و به این نکته اشاره میکند که عشق و شوق به حقیقت، جان را به جوش میآورد. او همچنین به حسرت و اشتیاق عاشقانی اشاره میکند که در پی محبوب خود هستند و بارانی که بر سر عشق میبارد، به چالشهای عشق و جدایی اشاره دارد.
در انتها، شاعر تأملی در مورد عشق و رنج و دلسوزی دارد و به تأثیرات عمیق عشق بر زندگی انسانها و احساساتشان میپردازد. این شعر بهخوبی تضاد میان عشق و دنیای مادی را به تصویر میکشد و خواننده را به تفکر درباره معنای حقیقی عشق و وجود فرا میخواند.
هوش مصنوعی: ناگهان زمین به شدت شکافته شد و این اتفاق شبیه جدایی جان از بدن خاکی است.
هوش مصنوعی: مانند تخم زراعی که در زمین مخفی میشود، دانشی عمیق و رازآلود نیز در دل انسان پنهان میماند.
هوش مصنوعی: دختر زیبایی که از دختری زیبا به دنیا آمده بود، ناگهان از دیدگانمان ناپدید شد.
هوش مصنوعی: تمام وجود، به جوهر پاک تبدیل شد و روح، در قالب جسم خاکی تجلی یافت.
هوش مصنوعی: جوانه خالص وجودش مانند طلای ناب، قدرتی سوزان و دلانگیز داشت که در دل گل، به زیبایی جلوهگر شده بود.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است کسی در سرزمین خشک و تشنهای باشد و به خاطر نیاز به آب زندگیاش، جانش را از دست بدهد؟
هوش مصنوعی: صورت معشوق مانند یوسف زیباست که در دل چاه غم افتاده، و با هر آهی که میکشد، دل را به درد میآورد.
هوش مصنوعی: در اثر درخشش گوهر شبتاب، خاک تشنه به آب حیات رسید و سیراب شد.
هوش مصنوعی: پوشیدگی و زیبایی درختان و گلها به خودی خود دردسرساز نیست؛ اما وقتی خورشید در درون گلها نمایان میشود، وضعیت تغییر میکند.
هوش مصنوعی: دل شکسته آن پاره مانند یک آذرخش در یک لحظه بر زمین خشک فرود آمد و ناپدید شد.
هوش مصنوعی: ماه در پایینترین نقطهاش قرار گرفت و زمین به گاو خیره شد، در حالی که زهره در آسمان به آن پیوند خورده است.
هوش مصنوعی: وقتی که حوری از پشت پرده بیرون آمد، به یکباره پردهای بر دنیای اطراف افتاد.
هوش مصنوعی: ماه روشناییاش را بر خاک تیره افکنده است، چرا که خورشید مشرق زیر آن خاک پنهان شده است.
هوش مصنوعی: صدای بلندی از کسانی که در خاک خوابیدهاند بلند شد که وعده حق، قیامت، راست است.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، به خاک سپرده میشود و در آنجا، امانت الهی، یعنی گنج گرانبهای آب زندگی، باقی میماند.
هوش مصنوعی: در شرایطی که شخصی با شدت به کسی انتقاد میکند، ممکن است بگویند که این نوع برخورد، مانند ضربهای بر سنگ قیمتی است که در آن زحمت و سختی وجود دارد. به این معنا که در پس هر انتقاد، ممکن است نکتهای ارزنده و قیمتی نهفته باشد.
هوش مصنوعی: دختران بهشتی با لبانی شیرین و زیبا مانند ماه، در دل زمین پنهان شدهاند، همچنانکه درختان خوشبوی نخشب در اعماق زمین گم هستند.
هوش مصنوعی: از زیبایی و عطر او، زمین گنجینهای فراهم کرده است و جاذبهاش، مهارت خوشبو کردن را به اشیا آموخته است.
هوش مصنوعی: شخصی با چهرهای دلانگیز و زیبا به آرامی بر روی صورتش گل را میکارد و بویی خوش از آن بلند میشود. زلفهای او مانند سنبل، زیبا و دلرباست.
هوش مصنوعی: خورشید با سینهای شکسته فریاد میکشد و ماه در برج خاکی به سر میبرد، گویی بر دوش زمین باری سنگین وجود دارد.
هوش مصنوعی: روز قیامت فرارسید و دل عاشق آرام گرفت، چراکه صبحگاهان، نور حقیقت از سمت شرق درخشید.
هوش مصنوعی: هلال قمری در آسمان به آرامی در حال ظهور بود و این صحنه در برابر چشمانم قرار داشت، اما من همچنان در حال تماشا بودم و نمیتوانستم از زیبایی آن چشم پوشی کنم.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی، به طرز غمانگیزی از من دور میشود و تنها نشانههای آن، مانند گیسوانی که در دستانم باقی مانده، در یادم باقی میماند.
هوش مصنوعی: صیاد با فریب و در خاموشی دامش را در مسیر مرغی که به دنبال شراب است، پهن کرده است.
هوش مصنوعی: از موی او صبح روشن شد و شب رنگ عجیبی گرفت؛ روزی که سیاهترین حالت بر زمین افتاد.
هوش مصنوعی: زندگی همیشه همینطور بوده است؛ هر روزی که خورشید غروب میکند، شب هم با تاریکیاش آغاز میشود.
هوش مصنوعی: سبز و سرسبز بودن بدون آب، مانند حالتی است که ماهی در بیآبی به سر میبرد و کارش به هم ریخته و در هم برهم است. این وضعیت نمادی از بینظمی و نابسامانی در زندگی است.
هوش مصنوعی: در جستجوی زلف یار، در حالی که نیمه شب از روزنهای رد میشد، یک مار را هم به چنگ آورد.
هوش مصنوعی: در دستانش گیسوی معشوق باقی مانده، گنجی که از خانه رفته و اکنون تنها نشانی از آن باقی مانده است.
هوش مصنوعی: موهای دلربا، به خوبی میتوانند کسی را که در عشق غرق شده، نجات دهند و از آن حالت سخت خارج کنند.
هوش مصنوعی: شخص محبوب میگوید: "ناراحت نباش، زیرا من به خاطر غیرتم به شدت درگیر شدهام و غرق در عشق دیگران شدهام."
هوش مصنوعی: ای جوانمردان! برای من زحمت نکشید، چون من مانند گنجی هستم که در زیر خاک پنهان شدهام و ارزش من را نمیتوان با رنج و زحمت دیگران به دست آورد.
هوش مصنوعی: با صد افسوس و ناله، عاشق در عذاب و اندوهی عمیق قرار دارد و به رغم تمام دردها، اشکهایش از چشمانش مانند آب بر فرق سرش میریزد.
هوش مصنوعی: بارانی بارید که مانند ابرها، موهای یار را به شکلی زیبا و جالب درآورد.
هوش مصنوعی: دختر زیبای معشوق با مژگانش، مانند شاخههای یاس، به دل ما نفوذ کرده و موهایش مانند ماری است که دل را میفریبد و او در این حال شعر میسراید.
هوش مصنوعی: به خاطر اندوه و حسرتی که کشیدم، تا جایی که مویت به دستم افتاد و به رنگ زهرآسا درآمد.
هوش مصنوعی: من هم مانند تو، ای کسی که از ماری نیش خوردهای، در دل خاک من، در چشمانم جاری هستی.
هوش مصنوعی: تو هم میدانی که انسان غرق شده هرگز به امید از دست رفته خود، به زندگی ادامه میدهد و به دنبال راهی برای نجات است.
هوش مصنوعی: عجب نیست که ای ذهن آگاه، عشق این همه کارها کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.