گنجور

 
 
 
امیر معزی

ای کرده سپهر و اختران یاری تو

فخرست جهان را ز جهانداری تو

مستند مخالفان ز هشیاری تو

بخت همه خفته شد ز بیداری تو

عطار

پیوسته به دست خود گرفتاری تو

کاشفته دل پردهٔ پنداری تو

چون در پس پرده مادری داری تو

وقتست که شیر دایه بگذاری تو

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه