گنجور

 
منوچهری

رفت سرما و بهار آمد چون طاووسی

به سوی سبزه برون آمد هر محبوسی

هر زمان نوحه کند فاخته، چون نوحه‌گری

هر زمان کبک همی‌تازد، چون جاسوسی

بر سر سرو زند پردهٔ عشاق، تذرو

ورشان نای زند، بر سر هر مغروسی

بر زند نارو، بر سرو سهی «سرو سهی»

بر زند بلبل بر تارک گل قالوسی

دم هر طوطیکی چون ورق سوسن تر

باز چون دستهٔ سوسن دم هر طاووسی

به سحرگاهان، ناگاهان آواز کلنگ

راست چون غیو کند صفدر در کردوسی

چون صفیری بزند کبک دری در هزمان

بزند لقلق بر کنگره بر، ناقوسی

رعد، پنداری طبال همی طبل زند

بر در بوالحسن بن علی بن موسی

آن رئیس رؤسای عرب و آن عجم

که همی‌ماند بر تخت چو کیکاووسی