گنجور

 
مهستی گنجوی

از بس که کند زلف تو با روی تو ناز

بیم است که از رشک کنم کفر آغاز

من بندهٔ بادی شوم ای شمع طراز

کو زلف تو را ز روی بر دارد باز

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode