گنجور

 
 
 
مهستی گنجوی

دریای سرشک دیدهٔ پر نم ماست

وان بار که کوه برنتابد غم ماست

در حسرت همدمی بشد عمر عزیز

ما در غم همدمیم و غم همدم ماست

خواجوی کرمانی

بر خاک درت غمست کو محرم ماست

بیرون ز غم تو کیست کو را غم ماست

کس نیست که ما را نفسی خوش دارد

جز بلبل خوش نفس که او همدم ماست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه