عروس صبح دم چون پرده برداشت
جهان را جلوهٔ خور در نظر داشت
طلب کردند موبد را نهانی
که عقدی بست بر رسم مغانی
چو شد شرط زناشوئی همه راست
مراد آماده گشت و داوری خاست
ملک در پرده با دلدار بنشست
به تاراج شکر شد طوطی مست
در او پیچید چون در گل گیائی
غلط کردم که در گنج اژدهائی
شکر خائیده شد در زیرگازش
به حلوا در شد انگشت درازش
به گنج انداخت مارش مهرهٔ خویش
صدف بستد ز باران قطرهٔ خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.