گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

دل در هوایت، ای بت عیار، جان دهد

چون بلبلی که دور ز گلزار جان دهد

از رشک زلف غالیه سای تو هر شبی

گر جان بود به نافه تاتار جان دهد

ابرو دو تا شده ست بر آن چشم پر خمار

چون مشفقی که بر سر بیمار جان دهد

ای ناخدای ترس، بران خسته رحم کن

کز شوق آن دو لعل شکربار جان دهد

دامن کشان شبی به سر کوی من برآی

تادل به زیر پای تو ایثار جان دهد

یارب تو جان به سرو سهی ده که در چمن

هر لحظه پیش آن قد و رفتار جان دهد

خسرو به غمزه تو دهد جان چنان که کس

بر دست شحنگان ستمگار جان دهد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode