دل بی رخ تو در گل و گلشن نه ایستاد
خاطر به سوی لاله و سوسن نه ایستاد
دامن کشان به نازکشی تا روان شدی
یک پای اهل زهد به دامن نه ایستاد
عاشق جهان گرفت که تاب رخت نداشت
بلبل به دشت رفت و به گلشن نه ایستاد
بین سخت جانیم که چسان می زیم هنوز؟
تیر مژه به دل که بر آهن نه ایستاد
ای دیده، آب خویش نگهدار بعد ازین
کاتش به ده رسید و به خرمن نه ایستاد
گویند منگرش، مگر از فتنه جان بری
بسیار خواستم که دل من نه ایستاد
گویند منگرش، مگر از فتنه جان بری
بسیار خواستم که دل من نه ایستاد
از آه بنده دیده همسایگان تهی
کم خشک شد که دیده به روزن نه ایستاد
من جامه چون قبا نکنم کز فغان من
یک جامه درست به یک تن نه ایستاد
خسرو به راه عشق سلامت مجو، از آنک
تیغی ست این که بر سر گردن نه ایستاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.