گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

هر که به دنباله کامی بود

پیش تو چون بنده غلامی بود

شاخ جوانیم ز سر بشکند

گر ز توام باز سلامی بود

ماه که در نیم بماند تمام

پیش رخت نیم تمامی بود

خون دلم خوردی و بگذاشتی

جرعه باقی که به جامی بود

نیز خوشم کز لب چون آتشت

هر که نشد سوخته خامی بود

جانش به صیاد نباید سپرد

هر که چو من بسته دامی بود

دوش به خسرو شکری داده ای

زان لب جان بخش که دامی بود