باز گرفتار شد دل که درین سینه بود
تازه شد اندر دل آن رخنه که دیرینه بود
دی که همی دید روی، آینه از صورتش
اصل درون دلم نسخه در آیینه بود
دیدمی امروز باز تا بزیم بینمش
زنده امروز خود زنده پارینه بود
مفلس دین و صلاح می روم از دهر، ازانک
دزد به تاراج برد، هر چه به گنجینه بود
شب که به خنده زدی بر جگر من نمک
قابل مرهم نماند داغ که بر سینه بود
دولت خسرو، که عشق در پی جانش نشست
گوهر افزون بلا نرخ بلورینه بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به عشق و دردهایی که از آن ناشی میشود سخن میگوید. او به یاد چهره محبوبش افتاده و نشانههایی از عشق گذشته را در دل خود زنده میکند. ناتوانی در جلب محبت و فقدان آرامش در زندگی را نیز بیان میکند. شاعر به دزدی اشاره میکند که گنجینهٔ عشق و احساساتش را به تاراج برده و به درد و رنجی که شبها بر او میگذرد، اشاره میکند. در نهایت، او به ارزش عشق و بلایای مرتبط با آن پرداخته و نشان میدهد که عشق به عنوان یک نعمت، در عین حال بار سنگینی نیز به همراه دارد.
هوش مصنوعی: دل دوباره در قفس عشق گرفتار شد و احساسات تازهای در آن زنده شد، در حالی که داغهای قدیمی هنوز در آن باقی بود.
هوش مصنوعی: روزهایی که زیباییاش را میدیدم، مانند آینهای بود که تصویر درون قلبم را منعکس میکرد.
هوش مصنوعی: امروز دوباره او را دیدم و متوجه شدم که زنده است؛ امروز او زنده است، اما دیروز او فقط یاد و خاطرهاش بود.
هوش مصنوعی: من با بیپولی و ناپسندی در زندگی به سر میبرم، زیرا همه داراییها و چیزهای ارزشمندم توسط دزدی به تاراج رفته است.
هوش مصنوعی: شبی که تو به من خندیدی، دیگر هیچ چیز نمیتواند درد دل مرا تسکین بدهد، زیرا زخم عمیقی بر دل من نشسته است.
هوش مصنوعی: خوشبختی و قدرت خسرو، که عشق بهدنبال جان او بود، در واقع یک گنجینۀ باارزش و پر زحمت بود که قیمت آن به خاطر زیباییاش بالاتر از هر چیز دیگری بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.