شبم خیال تو بس، با قمر چه کار مرا
من و چو کوه شبی، با سحر چه کار مرا
من آستان تو بوسم، حدیث لب نکنم
چو من به خاک خوشم، با شکر چه کار مرا
نبینم آن لب خندان ز بیم جان یک ره
ز دور سنگ خورم، با گهر چه کار مرا
پدر بزاد مرا بهر آن که تو کشیم
وگرنه با چو تو زیبا پسر، چه کار مرا
اگر قضاست که میرم به عشق تو، آری
به کارهای قضا و قدر چه کار مرا
به طاعتم طلبند و به عشرتم خوانند
من و غم تو، به کار دگر چه کار مرا
طلاق داده دل و عقل و هوش را، خسرو
به گشت کوی تو با این حشر چه کار مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و اشتیاق خود نسبت به معشوق میپردازد. او بیان میکند که در شب به فکر معشوق است و احساس میکند که مانند کوهی در مقابل سحر و روشنایی عشق او قرار دارد. او تأکید میکند که تنها حضور و بوسه بر آستان معشوق برایش کافی است و نیازی به صحبت ندارد. همچنین، از دوری معشوق و عدم دسترسی به او ابراز ناامیدی میکند و میگوید که حتی اگر قضا و قدر بر بیفایی عشقش حکم کند، نمیتواند به مسائل دیگر فکر کند. در نهایت، شاعر احساس میکند که دل و عقلش را به خاطر عشق به معشوق از دست داده و تنها در جستجوی اوست.
هوش مصنوعی: شب برای من فقط خیال توست، دیگر با ماه چه کار دارم؟ من مانند کوهی هستم در شب، پس با سحر چه کاری دارم؟
هوش مصنوعی: من به درگاه تو احترام میگذارم و نیازی به صحبت دربارهی زیباییها و محبت تو ندارم؛ چون من به خاکی که نزد توست افتخار میکنم و نیازی به شیرینی و شکر ندارم.
هوش مصنوعی: نمیخواهم آن لب خندان را ببینم؛ چرا که از ترس جانم، یک بار از دور سنگی به من میخورد. با این حال، چه کار کنم که با لؤلؤ (گهر) هیچ احساسی ندارم؟
هوش مصنوعی: پدر مرا به دنیا آورد تا تو را به دنیا بیاورد و اگر تو نبود، چه نیازی به زاده شدن من بود.
هوش مصنوعی: اگر مقدر شده که به خاطر عشق تو بروم، پس چه کار دارم به سرنوشت و تقدیر.
هوش مصنوعی: مرا به خاطر اطاعت و پیروی خودشان میخواهند و برای خوشنودیام دعوت میکنند، اما غم و اندوه تو برای من چه اهمیتی دارد؟ در واقع، من نباید به کارهای دیگر بپردازم.
هوش مصنوعی: دل و عقل و هوش خودش را از دست داده و طلاق داده است؛ حالا خسرو در کوی تو، با این حال و احوال، چه کاری برای من میتواند انجام دهد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نشسته در ظلمم با قمر چه کار مرا
چراغ تیره شبم با سحر چه کار مرا
مسیح وار کند سیر بر فلک روحم
به این طلسم فروبسته در چه کار مرا
چو ذره محرم جاوید آفتاب شدم
[...]
به زهر تشنه لبم با شکر چه کار مرا
دراز باد شبم با سحر چه کار مرا
مرا نشاط تماشا بس از بهشت وصال
به قیمت کم و بیش ثمر چه کار مرا
ز بهر کاوش دل اهل درد نیش طلب
[...]
ز خود برآمده ام، با سفر چه کار مرا؟
بریده ام ز جهان، با ثمر چه کار مرا؟
درین جهان به مرادی کز آن جهان طلبند
رسیده ام، به جهان دگر چه کار مرا؟
چو خاک شد شکرستان به مور قانع من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.