گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

روی خوبت آفت جانی نمود

دیده را صد گونه حیرانی نمود

غنچه کوچک دهن پیش لبت

چون که رو بگشاد زندانی نمود

چشم او بنمود زلفت را به من

مست بد ناگه پریشانی نمود

کافران را بر دل من دل بسوخت

بس که چشمت نامسلمانی نمود

لعل تو انگشتری خط را سپرد

دیو را ملک سلیمانی نمود

آینه بودی و زنگارت گرفت

روی کس را بیش نتوانی نمود

خواستم دی از لبت بوسی، لبت

خنده ای بنمود و پنهانی نمود

دید خسرو کاین سخن نزدیک نیست

روز بنشست و ثناخوانی نمود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode