زلف تو زان گره سخت که بر جانم زد
دم باقی دو سه پیمانه که بتوانم زد
در دلم گشت همان لحظه کز او جان نبرم
کز سر ناز، یکی غمزه پنهانم زد
یار پیکان زد و من در هوس آن مردم
که زنم بوسه بران دست که پیکانم زد
ای اجل، آن قدری صبر کن امروز که من
لذتی گیرم از آن زخم که بر جانم زد
دیدمش از پس عمری و همی مردم زار
تشنه در بادیه هجر که بارانم زد
خلق گویند بدینگونه چرایی، چه کنم؟
رهزنی آمد و راه دل ویرانم زد
نه من از خویش چنین سوخته خرمن شده ام
تو شدی شمع دل، آتش به جگر زانم زد
پادشه چوب خلیفه خورد و فخر کند
من درویش ز چوب تو که دربانم زد
بس نبوده ست پریشانی خسرو ز فلک
وه کجا هجر تو بر حال پریشانم زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر دلتنگی و غم عاشقانه شاعر است. شاعر از زلف محبوبش که به جانش آسیب رسانده، سخن میگوید و در تلاش است تا به یاد آن لحظات شیرین عشق بپردازد. او در دلش حالتی خاص را تجربه میکند و دلبستگیاش به محبوبش او را عذاب میدهد. شاعر از آرزوی بوسیدن دست محبوب سخن میگوید و درخواست میکند که اجل صبر کند تا بتواند از زخم عشق لذت ببرد. او به تشنگی و دوری از محبوب اشاره میکند و از درد جدایی خود شکوه میکند، در حالی که دیگران او را به خاطر این حال و احوالشان سرزنش میکنند. اشارهای به ناراحتیهایی که ناشی از عشق و هجران است نیز در شعر دیده میشود. در نهایت، شاعر بیان میکند که این عشق کهنه و پریشانی او را به شدت تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: زلف تو آنقدر محکم در وجودم گره خورده که هر چقدر تلاش کنم، نمیتوانم از آن رهایی یابم. فقط چند جام دیگر میخورم تا بتوانم با این وضعیت کنار بیایم.
هوش مصنوعی: همان لحظه که او را در دل خود احساس کردم، با نازش یک نگاه مخفیانه بر من انداخت و این باعث شد که نتوانم از او جدا شوم.
هوش مصنوعی: دوست با تیرش به من آسیب زد و من در آرزوی آن کسی هستم که میخواهم بر دستانش بوسه بزنم، زیرا او همان کسی است که تیر دل من را به هدف نشانده است.
هوش مصنوعی: ای سرنوشت، امروز کمی بیشتر صبر کن تا من از آن زخم عمیقی که به جانم زدهای، لذتی ببرم.
هوش مصنوعی: پس از سالها او را دیدم و در حالی که به شدت برای دیدنش دلتنگ شده بودم، مانند تشنهای در بیابان، گویی باران رحمت بر من نازل شده است.
هوش مصنوعی: مردم میگویند چرا چنین شدهای؟ من چه کار میتوانم بکنم؟ یک دزد آمد و دل مرا خراب کرد.
هوش مصنوعی: من به خاطر خودم اینقدر سوزانده نشدهام، تو مثل شمعی هستی که روشناییاش بر دل میتابد و آتش حسرتی در دلم به وجود آورد.
هوش مصنوعی: پادشاه که در مقام و قدرت قرار دارد، با ناپسندیدنیهایی مثل چوبزدن به خلیفه، خود را بزرگ میپندارد. اما من، درویش و فرودست، از همین چوبی که به من زدهاند، خجالت نمیکشم و به آن افتخار میکنم، چرا که نشاندهندهٔ مقام من به عنوان دربان است.
هوش مصنوعی: خسرو از آسمان دچار پریشانی نبوده، اما کجاست که دوری تو بر حال آشفته من تاثیر گذاشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.