گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

عاشقان خون جگر شربت مقصود کنند

ای خوش آن گریه که گه دیر و گهی زود کنند

وصل جویان که دم از عشق برآرند روند

چون گدایان که دعای غرض آلود کنند

باده کش دوزخیان، بهتر ازین متقیان

کز پی خلد برین طاعت معبود کنند

ناله سوختگان هست سرود ماتم

اجر آن به که گهی خلوت مقصود کنند

نیست بی یوسف خود رغبت بستان ما را

بلبلان، گر به چمن نغمه داود کنند

چه زیان دارد، اگر دلشدگان از تو گهی

زان زیان کار دو چشمت نظر سود کنند

من خسی را که بسوزند به کویت، غم نیست

غم از آنست که پیش در تو دود کنند

حق من در تو نگاهی ست سر رود دو چشم

که ز گریه حق خسرو همه نابود کنند