سر من به سجده هر دم به ستانه ای درآید
جگر اندر آستانش به بهانه ای در آید
قد تست همچو تیری که درون جان نشیند
چو درون سینه من گذرانه ای در آید
در کین گشاد چشمت به خیال خود بگو تا
ز پی شفاعت من به میانه ای در آید
ز فسانه خواب خیزد، ولی اندر این که خسپد
اگر این حکایت من به فسانه ای در آید
دل من ز زلف و رویت شد اسیر و چون نگردد؟
شب ماهتاب دزدی که به خانه ای در آید
ز غمت چنانست سوزم که زبان کنم تصور
به دهن ز آتش دل چو زبانه ای در آید
سحری بود، خدایا که حریف من ز جایی
همه شب شراب خورده سحرانه ای در آید
صنما، بیا که خسرو ز برای تست هر شب
در دیده باز کرده که فلانه ای در آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.