آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش می نهد
عشق جانم می شکافد، در میانش می نهد
باد کز کویش وزد، مشتاق را بندد همی
هم به زنجیری که بر اشک روانش می نهد
می نهم بر آستانش چشم و می میرم ز شرم
دیده کاین داغ سیه بر آستانش می نهد
درد مشتاق، ای به خواب ناز، کی دانی تو شرح؟
داند آن کو گوش بر آه و فغانش می نهد
حرف ناخن پیش سینه قصه دل می نوشت
زانکه چشمش مهر حسرت بر دهانش می نهد
کشته تو کعبتین آساست، بس کز نقش حال
نقطه نقطه داغها بر استخوانش می نهد
جان خسرو، عشق اگر چه مردن و جان دادن است
زنده دل را پرس کو بهتر ز جانش می نهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.