گر یار به دل درون نباشد
صبر از دل من برون نباشد
بی خواب و قرار ماندم، آری
دل گمشده را سکون نباشد
گر صبر کنیم، جان توان برد
لیکن چه کنیم چون نباشد؟
ای دوست، ز گریه هم بماندم
کاندر تن مرده خون نباشد
دل برد ز خسرو آرزویت
جان برد، ولی کنون نباشد
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
گر یار به دل درون نباشد
صبر از دل من برون نباشد
بی خواب و قرار ماندم، آری
دل گمشده را سکون نباشد
گر صبر کنیم، جان توان برد
لیکن چه کنیم چون نباشد؟
ای دوست، ز گریه هم بماندم
کاندر تن مرده خون نباشد
دل برد ز خسرو آرزویت
جان برد، ولی کنون نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی درد و اندوه ناشی از دوری یار است. شاعر میگوید اگر محبوب در دل نباشد، صبر نیز در دلش وجود ندارد. او بیخواب و بیقرار است و دل گمشدهاش آرامش ندارد. حتی اگر صبر کند، جانش تحمل نمیکند. همچنین از گریه و غم خود میگوید و اشاره میکند که در بدن مردهای، خون وجود ندارد. در نهایت، او به فقدان آرزوهای خود اشاره میکند که جانش را گرفته، اما اکنون دیگر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر محبوب در دل من وجود نداشته باشد، پس صبر و تحمل من هم از دل من خارج خواهد شد.
هوش مصنوعی: من در بیخوابی و اضطراب به سر میبرم، زیرا دل گمشدهام هرگز آرامش نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: اگر صبر کنیم، میتوانیم طاقت بیاوریم، اما چه باید کرد وقتی که امیدی وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: ای دوست، از شدت گریه و اندوه ماندهام؛ زیرا در بدن مرده، هیچ خونی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دل از تو بردهام و جانم را هم از آرزوی تو گرفتهای، اما اکنون دیگر خبری از تو نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.