گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای سر کشیده از من، سر کشم به پیشت

گر از طریق خویشی بینم از آن خویشت

ماییم و غنچه دل موقوف بند عشقت

کو باد تا بگوید احوال من به پیشت

نتوان به شرح دادن با صد جریده گل

حسنی ز وصف رویت، وصفی ز شرح پیشت

تا داده از لب تو دل را گل انگبینی

زنبور جان من شد مژگان همچو نیشت

چون بینمت به ناگه، خواهم که جای سازم

در سینه فگارم اندر درون ریشت

لطفی به بنده خسرو از تیر غمزه تو

آماج کرد سینه، بیرون نشد ز کیشت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode