ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم بوده ست
خاطر از وسوسه عشق فراهم بوده ست
لذت عیش و طرب جمله برفت از کامم
خورشم گویی پیوسته همین غم بوده ست
دل ندارم غم جانان ز چه بتوانم خورد
پیش ازین گر چه غمی بود، دلی هم بوده ست
دوش من بودم و تنهایی و در مجلس درد
نقل یاد تو، دمی اشک دمادم بوده ست
کس چه داند که چه رفت از غم تو بر من دوش
از شب تیره خبر پرس که محرم بوده ست
صبر را داد دل آواز، چو طاقت برسید
دم نزد، گویی ازان جانب عالم بوده ست
دیده ام خوب بسی، لیک چو تو کم دیدم
عشق بوده ست مرا، لیک چنین کم بوده ست
عیسی جانی و یک رز دمم می دادی
زندگانیم که بوده ست، همان دم بوده ست
یک شبی شربت لب بخش به مسکین خسرو
صد شب از وسوسه هجر تو در هم بوده ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.