گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

چون به گیتی هر چه می آید، روان خواهد گذشت

خرم آن کس کو نکو نام از جهان خواهد گذشت

ناوک گردون که آید از همه نظاره کن

کز کیان بگذشت تا نیز از کیان خواهد گذشت

جز ز یک کس نگذرد یک تیر بین در کیش چرخ

کش یکی تیر است، لیک از همگنان خواهد گذشت

آن که می گوید که خواهم دید پایان جهان

بس که بر بالای ما پیر و جوان خواهد گذشت

گر جوان گر پیر، چون ما بگذریم از این جهان

گر بخواهی دید گو تا بر چسان خواهدگذشت

چون گریزم از جفای آسمان، چون عاقبت

سیل کز بام آید اندر ناودان خواهد گذشت

کاروان دوستان بسیار بگذشت و هنوز

بین کزین ره چند ازینسان کاروان خواهد گذشت

هر که هست آخر نه در زیر زمینش رفتن است

خود گرفتم در بلندی ز آسمان خواهد گذشت

مهر جانی و بهاری کایدت، خوش باش، از آنک

چند چند از نوبهار و مهر جان خواهد گذشت

خسروا، بستان متاعی در دکان روزگار

کاین بهار عمر ناگه رایگان خواهد گذشت