ز من برشکستی به یکبارگی
در وصل بستی به یکبارگی
درافتاده بودی به دامم، چه سود؟
که از دام جستی به یکبارگی
بیا کز جدایی بر انداختم
همه ملک هستی به یکبارگی
مگر در دلت مهربانی نماند!
که پیمان شکستی به یکبارگی
برفتی و با بدسگالان من
به عشرت نشستی به یکبارگی
چه می خورده ای، خسروا، که دگر؟
ز اندوه رستی به یکبارگی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و ناامیدی ناشی از جدایی و بیوفایی معشوق است. شاعر به این موضوع اشاره میکند که معشوقش به یکباره او را ترک کرده و به لحظهای همه چیز را از دست داده است. او از معشوقش میخواهد که اگر هنوز کمی محبت در دلش باقی مانده، به جدایی پایان دهد. شاعر از غم و اندوهی که پس از جدایی به او وارد شده، ابراز میکند و به یاد میآورد که معشوق به همراه بدسگالانش خوش میگذرانید. در نهایت، شاعر میپرسد که چرا معشوقش از این وضعیت رهایی یافته، در حالی که او هنوز در درد و رنج به سر میبرد.
هوش مصنوعی: تو به یکباره مرا شکستشتی و به یکباره در پیوندی قرار دادی.
هوش مصنوعی: تو در دام من گرفتار شده بودی، اما چه فایدهای دارد که به آسانی و به یکباره رها شدی؟
هوش مصنوعی: بیا که به خاطر جدایی، تمام داراییها و داشتههایم را یکباره رها کردم.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است در قلب تو دیگر هیچ محبت و مهربانی وجود نداشته باشد؟ چرا که به سادگی و در یک لحظه، به پیمانی که بسته بودی پشت کردی.
هوش مصنوعی: تو رفتی و با افرادی خوشگذران و بداندیش کنار هم نشستی.
هوش مصنوعی: ای خسرو، چه چیزی خوردهای که ناگهان از اندوه رهایی یافتهای؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.