شمارهٔ ۱۸۵
شهسوارم آمد و از سینه جان را برگرفت
دولت بادی که آن سرو روان را برگرفت
بار و جان هر دو درین تن بود و جان آمد درون
یار را گفت این چه باشد با تو جان را برگرفت
دی که کرد ابر بلند آن یار خلقی را بکشت
گوییا ترکی به خونریزی کمان را بر گرفت
سرخ گل کز آب چشم من به کوی او دمید
گریه خون کرد بر وی هر که آن را برگرفت
گفتمش گویم غم خود چون بدیدم دم نماند
زانکه حیرت از لب خسرو زبان را برگرفت
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...