نیست دلی که هر دمش آفت دین نمی شوی
مهر فزون نمی شود تا تو به کین نمی شوی
صد ستم و جفای تو یاد نمی کنم به دل
هیچ فرامشم به دل، ای بت چین، نمی شوی
می نگری در آینه، من ز قرار می شوم
گر چه تو نیز می شوی، لیک چنین نمی شوی
از تو چنین که می رسد نور به ماه آسمان
در عجبم که تو چرا ماه زمین نمی شوی!
جان کسان که می شود هر شبی ار به کین تو
خود دل تو نمی شود تا تو به کین نمی شوی
جور و جفا نبود بس، بر سکنات نیز شد
باری از آن بتر مشو، گر به از این نمی شوی
آخر امید پای تو داشت سرم به خاک ره
گیر که از کرشمه تو بر سر این نمی شوی
چون دل خسرو از غمت گوشه نشین غم شده
وه که تو هیچگه بر او گوشه نشین نمی شوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.