گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

دلی دارم ز هجران پاره پاره

جگر هم گشته پنهان پاره پاره

بیا کت بینم و همچون سپندی

بر آتش افگنم جان پاره پاره

چه خوش حالی که گردم گرد کویت

دلی پر خون، گریبان پاره پاره

به کویت کرده ام شب گریه خون

جگر اینک به دامان پاره پاره

ز پیوندت نخواهد شد جدا دل

کنیش ار خود به پیکان پاره پاره

به صد خونابه ایمان در دل آویخت

مکن، ای نامسلمان، پاره پاره

لبت گر خورد خونم، گر دهد دست

کند خسرو به دندان پاره پاره

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode