گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

پر زخم است و شکست زلف گرانبار تو

زانکه هزاران دل است بسته هر بار تو

خط که بر آن لب کشید از سر کلک قضا

نقش فنا زد رقم بر لب خونخوار تو

زنده به کویش نماند، وه که چه مردم کش است

همچو طبیبان خام نرگس بیمار تو

فاتحه خوان است خلق سوی سرایش که هست

خاک شهیدان عشق کهگل دیوار تو

هر که زبان می کشید از پی تو سوی من

همچو من بی زبان گشت گرفتار تو

ای سر خسرو ترا مژده که هر بامداد

فتنه به قصابیست بر سر بازار تو

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode