گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

به هر بیتی که وصف آن رخانست

چو نیکو بنگری شه بیت آنست

کمر که بسته او هست جانم

مرا جانی ست آن هم در میانست

ندارم در میان تو سخن هیچ

ولی جان را سخن در آن دهانست

به ما گر می کند چشم تو شوخی

که شوخی شیوه های سرخوشانست

به هر مو زلف تو دارد دو صد دل

چه دزدی پر دلی نامهربانست

دلم را برد و جان را کشت چشمت

جهانگیرست و هم صاحب قرانست