ای به کویت هر سحرگه جای تنها ماندگان
رحمتی بر چشم خون پالای تنها ماندگان
چون به کویت دوست تنها پای را خاکی کند
کس به جز گریه نشوید پای تنها ماندگان
درد تن باشد، ولیکن نی بسان درد دل
گر مثل گردون رود بالای تنها ماندگان
با چنین شبها که من دارم، چه باشد، وه که گر
یادت آید روزی از شبهای تنها ماندگان
نی منت گویم ز تو«حالم توانی گوش کرد؟»
کانده سخت است در سودای تنها ماندگان
کشتی از تنهائیم، آخر نیامد وقت آن
کت گذر باشد به محنت جای تنها ماندگان
ماند اینم آفتاب و مه که در شبهای غم
سایه باشد مونس شبهای تنها ماندگان
آفتاب چرخ تنها سوزد و گوید «مسوز»
وای تنها ماندگان، ای وای تنها ماندگان!
تو غم خسرو کجا دانی که نشنیدی گهی
ناله و فریاد درد افزای تنها ماندگان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.