مرا بین کاندرین حالت سر و سامان نمی خواهم
نهانی خنده ای هم زان لب و دندان نمی خواهم
به غمزه زاهدان را کش، به ناوک مصلحان را زن
که من خون پلید خود بر آن دامان نمی خواهم
سر لبهات گردم، سبزه شان آغاز شد آن گه
وگر زین بگذرد، من زیستن چندان نمی خواهم
ز مستیت ببین چندین زیان صبر و دل دارم
مگر یک سود کان دم بوسه را فرمان نمی خواهم
به رویت آرزومندم، مدار از من دریغ آخر
که بت می جویم، ای کافر، ز تو ایمان نمی خواهم
مرا کش، ای نکوخواه و دعای بد مکن او را
که من این راز دل می خواهم و از جان نمی خواهم
طبیبا، درد عشق است این و خوش می آیدم مردن
رها کن درد من بامن که من خود جان نمی خواهم
برو، ای عهد مستوری، درآ، ای دور بدنامی
که من دیوانه عشقم، سر و سامان نمی خواهم
چو کار از زر برآید، کیمیا می خواهم، ای گردون
بده، سهل است این، خاک در سلطان نمی خواهم
جلال دین و دنیا شاه پرور، زآنک می خواهم
به دولت عمر او، وان عمر را پایان نمی خواهم
ز دست بیدلی خسرو به جان آمد، اگر بخشی
دلی می خواهم از تو، لیک آبادان نمی خواهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عواطف عمیق و درگیریهای درونی شخصی است که از عشق و درد ناشی از آن صحبت میکند. شاعر میگوید که از زندگی سر و سامان و خوشی نمیخواهد و تنها به دنبال عشق و عمیقترین احساسات است. او به تصویر کشیدن لذتهای زودگذر و سطحی اعتنا نمیکند و به دنبال درد عشق و ارتباط واقعی است. همچنین، او به زاهدان و مصلحان کنایه میزند و نشان میدهد که از آنان انتظار نجات و آرامش ندارد. در نهایت، او در جستجوی معنا و اصالت در عشق است و میخواهد هر چیزی را که به این هدف کمک نکند کنار بگذارد.
هوش مصنوعی: در این حالتی که دارم، نیازی به آرامش و زندگی منظم ندارم. حتی نمیخواهم از لب و دندان تو پنهانی هم لبخندی ببینم.
هوش مصنوعی: با نگاهی فریبنده، زاهدان را به سمت خود بکش و با چنگکی، اصلاحگران را هدف قرار بده؛ زیرا من نمیخواهم که خون ناپاک خود را بر آن لباس پاک بریزم.
هوش مصنوعی: من در کنارت میچرخم و زیباییهای تو را میستایم. اما اگر روزی این زیباییها به پایان برسد، دیگر برایم زندگی مهم نخواهد بود.
هوش مصنوعی: به خاطر مستی و عشق، با وجود زحمات و دردهای زیادی که تحمل کردهام، تنها یک منفعت برایم باقی مانده است و آن هم این است که برای یک بوسه هیچ نیازی به اجازه و دستور ندارم.
هوش مصنوعی: میخواهم که به چهرهات نگاه کنم و از تو دور نشوم، زیرا من در جستجوی زیباییام و از تو هیچ خواستهای ندارم که به من ایمان بدهی.
هوش مصنوعی: ای نیکخواه، مرا بکش، اما دعا نکن که به او آسیبی برسد. چون من راز دلم را میخواهم و از جانم گذشت کردهام.
هوش مصنوعی: ای پزشک، این درد عاشقانه است و من از آن لذت میبرم. رهایم کن، درد من را با خود ببر، زیرا من دیگر به زندگی نیازی ندارم.
هوش مصنوعی: برو، ای پنهانی که در جستجوی عشق هستم، بیا، ای فاصلهای که نام خوب را با خود نداری، من عاشقی دیوانه هستم و به آرامش و نظم نیاز ندارم.
هوش مصنوعی: وقتی کار به جایی برسد که نیاز به الماس و طلا پیدا کنم، از تو ای آسمان، به راحتی میخواهم که چیزی مثل کیمیا را بدهی. من نمیخواهم خاکی را که در دست سلطان است، بلکه چیزی ارزشمندتر میطلبم.
هوش مصنوعی: جلال دین و دنیا پادشاهی است که درخشش و مقامش هم بر دنیا و هم بر دین تسلط دارد. من به خاطر خوشبختی و کامیابی او آرزو میکنم و نمیخواهم که عمرش به پایان برسد.
هوش مصنوعی: خسرو به خاطر دل شیداییاش به زحمت افتاده است. او از تو بخشی از دل را میخواهد، ولی هیچ تمایلی به آبادانی و آسایش ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز معموری به تنگم، جز دل ویران نمی خواهم
چو سلطان محبت ملک آبادان نمی خواهم
کسی تا کی پریشان_جنبش و سر در هوا باشد
دگر یار جنونم، عقل سرگردان نمی خواهم
نه داغ تازه می خارد نه زخم کهنه می کاود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.