منم که بی به تو صد گونه داغ می سوزم
تو لابه دانی و من لاغ لاغ می سوزم
فراغ وصل ندارم ز مفلسی، هر چند
چو مفلسان ز برای فراغ می سوزم
شب سیاه مرا نیست روشنی، هر چند
که شام تا به سحر چون چراغ می سوزم
مرا به داغ سگی سوختی و درد نکرد
سگم نخواندی، از این درد و داغ می سوزم
مباش گرم دماغ و بسوز خسرو را
من آخر از تو به هم زین دماغ می سوزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.