منم که بی به تو صد گونه داغ می سوزم
تو لابه دانی و من لاغ لاغ می سوزم
فراغ وصل ندارم ز مفلسی، هر چند
چو مفلسان ز برای فراغ می سوزم
شب سیاه مرا نیست روشنی، هر چند
که شام تا به سحر چون چراغ می سوزم
مرا به داغ سگی سوختی و درد نکرد
سگم نخواندی، از این درد و داغ می سوزم
مباش گرم دماغ و بسوز خسرو را
من آخر از تو به هم زین دماغ می سوزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر شاعر از عشق و درد و رنجهای ناشی از آن صحبت میکند. او بیان میکند که با وجود نبودن آرامش و وصال، همچنان در آتش عشق میسوزد. او احساس میکند که در دل شب تاریک نیز شعلههای عشق او را میسوزاند، حتی اگر هیچ روشناییی نباشد. شاعر به این نکته اشاره میکند که دیگران نمیتوانند درک کنند که او چقدر به داغ عشق دچار شده و در عذاب است. او همچنین از شخص محبوبش میخواهد که به احساساتش توجه کند و نگذارد که این آتش درونش بیسبب و بیپاسخ بماند.
هوش مصنوعی: من از عشق تو دلم پر از آتش و درد است، اما تو در بیخبری به سر میبری و من در خاموشی خویش میسوزم.
هوش مصنوعی: من از فقر به آشتی و وصالی دست نمییابم، هرچند مانند فقیران برای رسیدن به آرامش درون میسوزم.
هوش مصنوعی: شب تاریک و سیاه من هیچ نوری ندارد، هرچند که من تا صبح مانند چراغ در حال سوختن هستم.
هوش مصنوعی: تو با داغی که به من زدی، قلبم را سوزاندی، اما حتی یک بار هم برای سگی که داشتم نگریستی. از این درد و رنج عمیق در آتش می سوزم.
هوش مصنوعی: سختگیر نباش و باعث ناراحتی خسرو نشو، چون من در نهایت از ناراحتی تو آسیب میبینم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.