هرگز ز دور چرخ وفایی نیافتم
وز گلشن مراد صفایی نیافتم
گر همچو نای در شغب آیم، عجب مدار
کز چنگ روزگار نوایی یافتم
ایام ناشتا صفت آمد از این قبل
بر خوانچه امید صلایی نیافتم
دردم ز حد گشت و صفایی نشد پدید
کارم به جان رسید و دوایی نیافتم
خونم بریخت عالم و خون دگر ز چشم
عمدا بریختم که بهایی نیافتم
سلطانیا، به صحبت دشمن گذار عمر
کز دوستان عهد وفایی نیافتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ناامیدی و احساس عدم وفاداری در زندگی خود صحبت میکند. او ابراز میکند که هیچگونه صفا و آرامشی را پیدا نکرده و در طول زمان از وجود دوایی برای دردهایش بیبهره مانده است. همچنین او به تنهایی و خستگی روحی خود اشاره میکند و میگوید که حتی در دوستیها هم وفایی نداشته و از دوستانش به سختی انتظار دارد. به طور کلی، شعر حس عمیق ناراحتی و یأس را در مواجهه با بیوفایی و دردهای زندگی بیان میکند.
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستم وفایی از دوران زندگی پیدا کنم و از باغ آرزوها هم هیچ شادی به دست نیاوردم.
هوش مصنوعی: اگر مثل نای، به حالت هیجان و شور دارم، عجیب نیست که از چنگال روزگار صدایی پیدا کردهام.
هوش مصنوعی: در روزهای گرسنگی، از این بستر امیدی به غذا نیافتم و فقط از طرف آن، در دل حسرت و ناامیدی هستم.
هوش مصنوعی: درد من بیش از حد شده و هیچ آرامشی پیدا نکردم. کارم به جایی رسیده که دیگر تحملش برایم سخت شده و نتوانستم درمانی برای آن پیدا کنم.
هوش مصنوعی: من زندگی و احساساتم را به خاطر دیگران از دست دادم و به عمد اشکهایم را ریختم، چون در این دنیا برای من ارزشی قائل نبودند.
هوش مصنوعی: ای سلطان، به گفتوگو با دشمن گذران عمر کردهام، زیرا از دوستان، وفای عهدی نیافتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.